مفهوم تقاضا برای یک کالا عبارت است از آن کالا که خریدار به ازای قیمت های متفاوت میتواند آنرا در یک دوره زمانی خریداری کند. تقاضای افراد باید به گونه ای باشد که فرد مصرف کننده توان پرداخت بهای آن را داشته باشد. تقاضا
تعریف اقتصاد
در تعریف اقتصاد باید خاطر نشان کرد که این مفهوم یک علم اجتماعی است که به تولید، توزیع و مصرف کالاها و خدمات می پردازد و چگونگی انتخاب افراد، مشاغل، دولت ها و ملت ها را در مورد نحوه تخصیص منابع مشخص می کند. اقتصاد بر اعمال انسان ها تمرکز دارد، بر این فرض که انسان ها با رفتار منطقی عمل می کنند و به دنبال بهینه ترین سطح سود یا مطلوبیت هستند. واحدهای سازنده اقتصاد، مطالعات کار و تجارت هستند و از آنجا که کاربردهای زیادی از کار انسانی و راههای مختلفی برای به دست آوردن منابع وجود دارد، وظیفه علم اقتصاد این است که تعیین کند کدام روشها بهترین نتایج را دارند.
به طور کلی اقتصاد را می توان به اقتصاد کلان که بر رفتار اقتصاد به عنوان یک کل متمرکز است و اقتصاد خرد که بر افراد و مشاغل فردی متمرکز است، تقسیم کرد.
تاریخچه و درک علم اقتصاد
یکی از اولین متفکران اقتصادی در جهان، هزیود (Hesiod) شاعر و کشاورز یونانی در قرن 8 قبل از میلاد است که جمله ای در تعریف اقتصاد دارد مبنی بر این نکته که برای غلبه بر کمبود کار، محصولات و. بایستی زمان مشخصی اختصاص داده شود. اما آنچه را که امروز ما به عنوان اقتصاد مدرن غربی می شناسیم را عموماً به انتشار کتاب آدام اسمیت، فیلسوف اسکاتلندی در سال 1776 و تحقیقی در مورد ماهیت و علل ثروت ملل، نسبت می دهند.
اصل (و مشکل) تعریف اقتصاد این است که انسان خواسته های نامحدودی دارد و دنیایی از امکانات محدود را اشغال می کند؛ به همین دلیل، مفاهیم بهره وری از نظر اقتصاددانان بسیار مهم است. آن ها استدلال می کنند که افزایش بهره وری و استفاده کارآمدتر از منابع می تواند منجر به استاندارد زندگی بالاتر شود.
علی رغم این دیدگاه، اقتصاد به طور شگفت انگیزی به عنوان «علم ناامید کننده» شناخته میشود، اصطلاحی که توسط مورخ اسکاتلندی توماس کارلایل (Thomas Carlyle) در سال 1849 ابداع شد. توماس کارلایل از این اصطلاح برای انتقاد از دیدگاههای لیبرال در مورد نژاد و برابری اجتماعی اقتصاددانان معاصر مانند جان استوارت میل استفاده می کرد. اکثر مفسران بر این باورند که کارلایل در واقع پیش بینی های غم انگیز توماس رابرت مالتوس را توصیف می کند که رشد جمعیت همیشه از عرضه غذا پیشی می گیرد.
انواع اقتصاد
به طور کلی تعریف اقتصاد در 2 حوزه اقتصاد کلان و اقتصاد خرد انجام می شود که در ادامه به بررسی آن ها می پردازیم.
اقتصاد خرد
تعریف اقتصاد خرد به این شکل است که این حوزه بر نحوه تصمیم گیری مصرف کنندگان و شرکت ها متمرکز است. این واحدهای تصمیم گیری فردی می توانند یک فرد مجرد، یک خانواده، یک کسب و کار و یا یک سازمان دولتی باشند. اقتصاد خرد با تجزیه و تحلیل جنبه های خاصی از رفتار انسان، سعی می کند توضیح دهد که آن ها چگونه به تغییرات قیمت واکنش نشان می دهند و چرا آن ها آنچه را که در سطوح قیمتی خاص انجام می دهند، مطالبه می کنند.
اقتصاد خرد سعی می کند توضیح دهد که چگونه و عنصر تعیین کننده رفتار عرضه و تقاضا چرا کالاهای مختلف به طور متفاوتی ارزش گذاری می شوند، چگونه افراد تصمیمات مالی می گیرند و چگونه افراد به بهترین نحو با یکدیگر تجارت، هماهنگی و همکاری می کنند. موضوعات اقتصاد خرد، از پویایی عرضه و تقاضا تا کارایی و هزینه های مرتبط با تولید کالاها و خدمات و همچنین نحوه تقسیم و تخصیص کار را شامل می شود.
اقتصاد کلان
در تعریف اقتصاد کلان باید گفت که یک اقتصاد کلی را در سطح ملی و بین المللی مطالعه می کند و از داده ها و متغیرهای اقتصادی بسیار انباشته برای مدل سازی اقتصاد استفاده می کند. تمرکز آن می تواند شامل یک منطقه جغرافیایی متمایز، یک کشور، یک قاره یا حتی کل جهان باشد. حوزه های اصلی مطالعه آن چرخه های اقتصادی مکرر و رشد و توسعه اقتصادی گسترده است. موضوعات مورد مطالعه عبارتند از تجارت خارجی، سیاست های مالی و پولی دولت، رونق، رکود، نرخ های بیکاری، سطح تورم و نرخ بهره، رشد کل تولید که با تغییرات در تولید ناخالص داخلی (GDP) منعکس می شود و همچنین چرخه های تجاری که منجر به توسعه می شود.
تعریف اقتصاد خرد و کلان در هم تنیده شده اند و پدیده های اقتصاد کلان، آشکارا و به معنای واقعی کلمه تنها مجموع پدیده های اقتصاد خرد هستند. با این حال، این دو شاخه از اقتصاد، از نظریهها، مدلها و روشهای تحقیقاتی بسیار متفاوتی استفاده میکنند که گاهی به نظر میرسد با یکدیگر در تضاد هستند. ادغام مبانی اقتصاد خرد در تئوری و تحقیقات اقتصاد کلان به خودی خود یک حوزه اصلی مطالعه برای بسیاری از اقتصاددانان است.
شاخص های اقتصادی
شاخص های اقتصادی یکی از بخش های مهم تعریف اقتصاد هستند که شامل گزارش هایی می باشند که عملکرد اقتصادی یک کشور را در یک حوزه خاص به تفصیل بیان می کنند. این گزارشها معمولاً بهصورت دوره ای توسط سازمان های دولتی یا سازمان های خصوصی منتشر میشوند و معمولاً هنگام انتشار تأثیر قابل توجهی بر بازارهای مالی (سهام، مسکن، اوراق قرضه و. ) دارند و می توانند برای سرمایه گذاران برای قضاوت در مورد چگونگی حرکت شرایط اقتصادی بازارها و هدایت تصمیمات سرمایه گذاری بسیار مفید باشند؛ در ادامه تعدادی از این شاخص ها آورده شده است.
تولید ناخالص داخلی(GDP)
در تعریف اقتصاد یک کشور اولین موردی که به ذهن اقتصادانان می رسد، تولید ناخالص داخلی است که توسط بسیاری از متخصصان به عنوان گسترده ترین معیار عملکرد اقتصادی یک کشور در نظر گرفته می شود. این شاخص نشان دهنده ارزش بازار همه کالاهای تولید شده و خدمات ارائه شده در یک کشور در یک سال معین است.
رشد اقتصادی
رشد اقتصادی همواره در کنار تحلیل و تعریف اقتصاد کشورها آمده است و به طور کلی عبارت است از افزایش تولید کالاها و خدمات اقتصادی از یک دوره زمانی به دوره دیگر و این مفهوم را می توان به صورت اسمی یا واقعی (تعدیل شده برای تورم) اندازه گیری کرد. به طور سنتی، رشد اقتصادی بر حسب تولید ناخالص ملی (GNP) یا تولید ناخالص داخلی (GDP) اندازه گیری می شود، اگرچه گاهی اوقات از معیارهای جایگزین نیز استفاده می شود.
تعریف اقتصاد یک کشور در جهان امروز بدون اشاره به میزان تورم آن امکان پذیر نیست و تورم، کاهش قدرت خرید یک ارز معین در طول زمان است و تخمین کمّی (عددی) از میزان کاهش قدرت خرید را می توان در افزایش میانگین سطح قیمت سبدی از کالاها و خدمات منتخب در یک اقتصاد در یک دوره زمانی معین منعکس کرد. افزایش سطح عمومی قیمتها که اغلب به صورت درصد بیان میشود، به این معنی است که یک واحد ارز عملاً کمتر از دورههای قبل خرید میکند.
ورشکستگی
ورشکستگی یک روند قانونی است که شامل شخص یا شرکتی می شود که قادر به بازپرداخت بدهی های معوق خود نیست. فرآیند ورشکستگی با دادخواستی که بدهکار که بیشتر عنصر تعیین کننده رفتار عرضه و تقاضا متداول است یا از طرف طلبکاران که کمتر رایج است، تنظیم می شود. تمام دارایی های بدهکار اندازه گیری و ارزیابی می شود و دارایی ها ممکن است برای بازپرداخت بخشی از بدهی معوق استفاده شوند.
نرخ بیکاری
نرخ بیکاری، درصدی از نیروی کار یک جامعه است که شغل ندارد. این مفهوم یک شاخص عقب مانده است؛ به این معنا که بهجای پیشبینی شرایط اقتصادی، عموماً در پی تغییر شرایط اقتصادی افزایش یا کاهش مییابد. به عنوان مثال زمانی که اقتصاد در وضعیت نامناسبی قرار دارد و مشاغل کمیاب است، می توان انتظار داشت که نرخ بیکاری افزایش می یابد و در طرف مقابل نیز زمانی که اقتصاد با سرعتی سالم در حال رشد است و مشاغل نسبتاً فراوان هستند، می توان انتظار داشت که نرخ بیکاری کاهش می یابد.
عرضه و تقاضا
قانون عرضه و تقاضا نظریه ای است که تعامل بین فروشندگان یک منبع و خریداران آن منبع را توضیح می دهد و یکی از مهمترین مفاهیم در تعریف اقتصاد محسوب می شود. این نظریه رابطه بین قیمت یک کالا یا محصول معین و تمایل مردم به خرید یا فروش آن را تعریف می کند و عموماً با افزایش قیمت، مردم مایل به عرضه بیشتر و تقاضای کمتری هستند و در طرف مقابل نیز، هنگامیکه عنصر تعیین کننده رفتار عرضه و تقاضا قیمت کاهش می یابد مردم تمایل بیشتری برای خرید دارند و عرضه کمتر می شود.
نکته: اصطلاحات و شاخص هایی که در اینجا به آن اشاره شد، شامل همه اصطلاحات و شاخص های اقتصادی نمی شود و تنها بخشی از موارد به کار برده شده در علم اقتصاد است.
انواع سیستم های اقتصادی
جوامع و کشورهای مختلف منابع خود را از طریق راه های گوناگون در طول تاریخ سازماندهی کرده اند و تصمیم می گیرند که چگونه از ابزارهای موجود برای دستیابی به اهداف فردی و مشترک خود استفاده کنند و این تصمیم گیری ها منجر به تشکیل سیستم های اقتصادی می شود که در ادامه به برخی از آن ها اشاره می کنیم.
بدوی گرایی
تعریف اقتصاد بدوی گرایی به این صورت است که در جوامع ابتدایی کشاورزی، مردم تمایل داشتند که تمام نیازها و خواسته عنصر تعیین کننده رفتار عرضه و تقاضا های خود را در سطح خانواده یا قبیله تولید کنند؛ به این معنا که خانواده ها و قبایل خانه های خود را می ساختند، محصولات خود را پرورش می دادند، شکار می کردند، نان خود را می پختند. بنابراین ادغام عمودی فرآیندهای تولید در خانوار یا روستا برای کالاهایی که تولید می شود و مبادله متقابل مبتنی بر رابطه در داخل و بین خانواده ها یا قبایل به جای معاملات بازار رکن اصلی این سیستم اقتصادی بوده است. در چنین جامعه ابتدایی، مفاهیم مالکیت خصوصی و تصمیم گیری بر منابع اغلب در سطح جمعی تری از مالکیت خانوادگی یا قبیله ای بر منابع تولیدی و ثروت به طور مشترک اعمال می شود.
فئودالیسم
بعدها با توسعه تمدن ها، اقتصادهای مبتنی بر تولید طبقات اجتماعی مانند فئودالیسم و برده داری به وجود آمد. در تعریف اقتصاد فئودالیسم باید به این نکته اشاره کرد که سیستم برده داری شامل افراد به کار برده شده بود که فاقد آزادی یا حقوق شخصی بودند و به عنوان دارایی صاحب خود تلقی می شدند. فئودالیسم سیستمی بود که در آن طبقه ای از اشراف به نام اربابان مالک تمام زمین ها بودند و قطعات کوچکی را به دهقانان اجاره می دادند تا کشاورزی کنند و دهقانان بخش عمده ای از تولیدات خود را به ارباب واگذار می کردند. در عوض، ارباب به دهقانان امنیت و مکانی برای زندگی و غذا برای خوردن می داد.
اقتصاد سرمایه داری
نظام سرمایه داری با ظهور صنعتی شدن به وجود آمد. تعریف اقتصاد سرمایه داری به این شکل است که سرمایه داری به عنوان یک سیستم تولید تعریف می شود که در آن صاحبان مشاغل (کارآفرینان یا سرمایه داران) منابع تولیدی از جمله ابزار، کارگران و مواد خام را سازماندهی می کنند تا کالاهایی را برای فروش تولید کنند تا به سود خود دست یابند و نه برای مصرف شخصی.
در سیستم اقتصادی سرمایه داری، کارگران در ازای دستمزد استخدام می شوند و به صاحبان زمین و منابع طبیعی برای استفاده از آن ها، اجاره یا حق امتیاز پرداخت می شود و به صاحبان ثروتی که قبلاً ایجاد شده است، بهره پرداخت می شود تا برای استفاده از بخشی از ثروت خود صرف نظر کنند. کارآفرینان می توانند برای پرداخت دستمزد و اجاره بها وام بگیرند و ابزارهایی را برای استفاده کارگران استخدام شده خریداری کنند. کارآفرینان بهترین قضاوت خود را در مورد شرایط اقتصادی آینده برای تصمیم گیری در مورد اینکه چه کالایی تولید کنند به کار می گیرند و اگر خوب تصمیم بگیرند سود می برند یا در صورت قضاوت ضعیف متحمل ضرر می شوند. این سیستم قیمتها، سود و زیان بازار بهعنوان مکانیسم انتخابی برای تعیین نحوه تخصیص منابع برای تولید، چیزی است که اقتصاد سرمایهداری را تعریف میکند.
این نقشها (کارگران، صاحبان منابع، سرمایهداران و کارآفرینان) نشاندهنده کارکردهایی در اقتصاد سرمایهداری هستند و نه طبقات مجزا یا منحصر به فرد از مردم. افراد معمولاً نقشهای متفاوتی را با توجه به معاملات، روابط، سازمانها و قراردادهای اقتصادی متفاوتی که طرف آن هستند، ایفا میکنند؛ این حتی ممکن است در یک زمینه واحد نیز رخ دهد.
به عنوان مثال یک تعاونی متعلق به کارمندان که در آن کارگران، کارآفرین هستند یا یک صاحب کسب و کار کوچک که شرکت خود را از پس انداز شخصی تامین مالی می کند و در یک دفتر کار خانگی فعالیت می کند و بنابراین به طور همزمان به عنوان کارآفرین، سرمایه دار، مالک زمین و کارگر شناخته می شود. ایالات متحده آمریکا و بسیاری از کشورهای توسعه یافته امروزی را می توان به عنوان اقتصادهای بازار سرمایه داری توصیف کرد.
سوسیالیسم
تعریف اقتصاد سوسیالیسم به این صورت است که این سیستم، شکلی از اقتصاد تولید تعاونی است؛ به این معنا که سوسیالیسم اقتصادی، سیستم تولیدی است که در آن مالکیت خصوصی محدود یا ترکیبی بر ابزار تولید (یا سایر انواع مالکیت مولد) وجود دارد و سیستم قیمتها، سود و زیان تنها عامل تعیینکننده مورد استفاده برای تعیین اینکه چه کسی درگیر تولید می باشد، نیست و برای تولید یک محصول یا ارائه خدمات، بخشهای جامعه با هم متحد میشوند تا این کارکردها را به اشتراک بگذارند.
در سیستم اقتصادی سوسیالیسم، تصمیمات تولیدی از طریق یک فرآیند تصمیم گیری جمعی گرفته می شود و در داخل اقتصاد، برخی از کارکردهای اقتصادی (نه همه آن ها) مشترک است. این موارد ممکن است شامل هر گونه کارکرد اقتصادی استراتژیک باشد که بر همه شهروندان تأثیر می گذارد. این موارد شامل ایمنی عمومی (پلیس، آتش نشانی، دفاع ملی و. )، تخصیص منابع مانند امکانات آب و برق، آموزش و. است. لازم به ذکر است که اغلب موارد گفته شده از طریق مالیات بر درآمد یا استفاده از سایر عملکردهای اقتصادی مستقل تاکتیکی (شهروندان، مشاغل مستقل، شرکای تجاری خارجی و. ) پرداخت می شود.
در تعریف اقتصاد سوسیالیسم بایستی به شیوه مدرن آن نیز اشاره کرد؛ به این معنا که شیوه جدید شامل عناصر خاصی از سرمایه داری، مانند مکانیسم بازار و همچنین کنترل متمرکز بر برخی منابع است و اگر کنترل اقتصادی به روشهای فزاینده متمرکز شود، ممکن است در نهایت بیشتر شبیه کمونیسم شود. توجه داشته باشید که سوسیالیسم بهعنوان یک سیستم اقتصادی میتواند تحت اشکال مختلف حکومت، از سوسیالیسم دموکراتیک کشورهای شمال اروپا تا رشتههای اقتدارگرایانه تر که در جاهای دیگر یافت میشود، رخ دهد.
کمونیسم
کمونیسم شکلی از اقتصاد دستوری است که به موجب آن تقریباً تمام فعالیت های اقتصادی متمرکز و از طریق هماهنگی برنامه ریزان مرکزی تحت حمایت دولت است. در این سیستم، قدرت اقتصادی نظری یک جامعه را می توان به نفع کل مردم و جامعه به کار گرفت. اجرای این امر در واقعیت بسیار دشوارتر از تئوری است، زیرا به هیچ نهاد متضاد یا رقیب در جامعه نیاز ندارد تا تخصیص منابع را به چالش بکشد. توجه داشته باشید که نمونههای کمونیسم اقتصادی در دوران مدرن نیز با شکلی از حکومت استبدادی همراه شدهاند، اگرچه این امر در تئوری لازم نیست. از جمله کشورهایی که در حال حاضر سیستم اقتصادی کمونیسم را اجرا می کنند، می توان به کره شمالی اشاره کرد.
جمع بندی
تعریف اقتصاد شامل مطالعه چگونگی تخصیص منابع کمیاب برای تولید، توزیع و مصرف، چه به صورت فردی و چه به صورت جمعی است و به طورکلی دو نوع عمده از اقتصاد عبارتند از اقتصاد خرد که بر رفتار مصرف کنندگان و تولیدکنندگان فردی تمرکز دارد و اقتصاد کلان که اقتصادهای کلی را در مقیاس منطقه ای، ملی یا بین المللی بررسی می کند و سرمایه داری، سوسیالیسم و کمونیسم انواعی از نظام های اقتصادی هستند.
عرضه و تقاضا در اقتصاد
در درس های قبلی در باره مفهمو کلی اقتصاد مطالعه کردید و همینطور درباره سود اقتصادی و سود حسابداری نیز مطالعه کردید و تفاوت این دو مورد را برسی کردیم٬ در ادامه می خواهیم با مفهوم بسیار مهم عرضه و تقاضا در اقتصاد آشنا عنصر تعیین کننده رفتار عرضه و تقاضا عنصر تعیین کننده رفتار عرضه و تقاضا شویم.
جامعه ای که از جمعیت زیادی برخوردار است به محصولات متنوع و زیادی احتیاج دارد، که به توان براساس آن ، به نیازها و سلیقه های مختلف پاسخ دهد. لازمه ی این کار داشتن تخصص و تولید محصولات متنوع است.
امروزه خانوار ها و بنگاه ها فعالیت مصرفی و تولیدی را شکل می دهند. افراد بر اساس کار و فعالیتی که انجام می دهند می توانند هم عنصر تعیین کننده رفتار عرضه و تقاضا عضو خانوار و هم عامل بنگاه محسوب شوند .
به عنوان مثال وقتی که یک تولید کننده کفش در کارگاه خود کفش تولید می کند، نقش بنگاه را انجام می دهد ولی اگر همین فرد برای برطرف کردن نیازهایش به بازار برود، نقش مصرف کننده را انجام می دهد.
تولید کننده و مصرف کننده در نظام اقتصادی:
براى هر کالا مى توان دو گروه «تولیدکننده » و «مصرف کننده » در نظر گرفت. تولیدکنندگان برای آنکه به سود دست یابند تولید می کنند و مصرف کنندگان برای اینکه نیازهایشان رفع شود آن ها را خریدارى مى کنند.
پول عنصر تعیین کننده رفتار در عرضه و تقاضا:
با بررسی رفتار تولیدکنندگان و مصرف کنندگان به این نتیجه میرسیم که “قیمت” عامل اساسی تغییر رفتار است.
افزایش قیمت یک کالا میزان تولید و عرضه را افزایش می دهد چرا که افزایش قیمت، افزایش سود را به همراه دارد که این خود عامل تشویق و ایجاد انگیزه در تولیدکنندگان است.از طرفی دیگر زمانی که قیمت یک کالا افزایش پیدا می کند تقاضا برای آن کالا کمتر می شود و مصرف کننده تمایل خود برای خرید آن کالا را از دست میدهد.
یعنی این قیمت است که بر میزان عرضه و تقاضا اثر مستقیم دارد.
تعریف تقاضا:
مفهوم تقاضا برای یک عنصر تعیین کننده رفتار عرضه و تقاضا کالا عبارت است از آن کالا که خریدار به ازای قیمت های متفاوت میتواند آنرا در یک دوره زمانی خریداری کند. تقاضای افراد باید به گونه ای باشد که فرد مصرف کننده توان پرداخت بهای آن را داشته باشد.
تقاضا
همانطور که در تصویر نمودار بالا مشاهده میکنید با افزایش قیمت یک محصول میزان تقاضا برای آن کاهش پیدا میکند. البته این اصل را در عالم واقع عنصر تعیین کننده رفتار عرضه و تقاضا هم درک کرده ایم٬ زمانی که قیمت پراید صفر ۲۷ میلیون تومان بود تقاضا برای آن بیشتر بود ولی زمانی که قیمت به ۵۰ میلیون رسید همه چیز عوض شد و خریداران مجبور می شوند سراغ مدل های پایین تری برای خرید بروند.
در این قسمت به برخی عوامل اشاره می کنیم که میتوانند بر تقاضای انفرادی افراد تاثیرگذار باشند.
قیمت کالای مورد نیاز
برای یک خریدار انفرادی، قیمت از عوامل اساسی و کلیدی می باشد. میتوان گفت که بین قیمت کالا و تقاضا برای آن کالا، یک رابطه عکس وجود دارد. هرچه قیمت یک کالا افزایش پیدا کند میزان تقاضای صورت گرفته نیز کاهش پیدا میکند.
وجود جانشین برای کالا
در صورتی که برای کالای مورد نیاز جانشین وجود داشته باشد، مصرف کننده میتواند وقتی شرایط تغییر می کند مثل وضعیت قیمت در صورت افزایش ، کالای دیگر را به جای کالای مورد نظر خریداری نماید. به طور مثال میتوان گوشت مرغ و گوشت گوسفند را دو کالای جانشین هم نامید در این صورت با افزایش قیمت یکی از آنها، تقاضای دیگری افزایش پیدا میکند.
وجود کالای مکمل
قند و چای به عنوان یکی از مثال های خیلی معروف در اقتصاد برای کالاهای مکمل است. وقتی قیمت چای افزایش یابد، خرید قند توسط مصرف کنندگان کاهش پیدا می کند.
تغییرات در سیلقه مصرف کنندگان
تبلیغات درصورت جذاب بودن و ساخت یک ذهنیت خوب و مثبت در ذهن مصرف کننده می تواند انها را تشویق به خرید کند و باعث افزایش تقاضا در آن کالا شود.
قیمت انتظاری خریداران
اگر عواملی در اقتصاد کشور به نحوی تغییر یابد که باعث شود مردم تصور کنند که قیمت کالای مورد نظر در آینده، کاهش پیدا می کند٬ در زمان حال تقاضا برای کالای مورد نظر کاهش می یابد.
تعریف عرضه:
عرضه مقدار کالا یا خدمتی است که به ازای قیمت معین و ثابت بودن سایر عوامل، بنگاه ها به بازار ارائه می کنند. مثلاً گفته می شود، عرضه اتومبیل ۲۰۰ هزار دستگاه در سال است.
عرضه
همانطور که در این نمودار میبینید با افزایش قیمت محصول تمایل تولید کننده برای تولید بیشتر می شود. برای مثال زمانی که عنصر تعیین کننده رفتار عرضه و تقاضا سایپا پراید را با قیمت ۲۷ میلیون عرضه می کرد تمایل کمتری برای تولید با تمام توان داشت ولی در قیمت های فعلی با در نظر نگرفتن شرایط تحریمی٬ قطعا تمایل سایپا برای تولید بیشتر و کسب سود بالاتر بسیار زیاد است.
خواندن این مطلب می تواند برایتان مفید باشد: بهترین گزینه سرمایه گذاری در سال ۹۸
عوامل مؤثر بر عرضه:
مقدار عرضه بنگاه ها بستگی به قیمت کالا ، هزینه های تولید ، تکنولوژی تولید ، انتظارات عرضه کنندگان و … خواهد داشت .
عرضـه میتواند به هر چیز مورد تقاضا که در یک بازار رقابتی به فروش میرسد اشاره کند اما این واژه بیشتر برای اشاره به کالاها، خدمات یا نیروی کار مورد استفاده قرار میگیرد. یکی از مهمترین عواملی که بر عرضه تأثیر میگذارد قیمت کالاست. عموماً، اگر قیمت یک کالا افزایش یابد، عرضه آن هم زیاد خواهد شد. قیمت کالاهای مربوطه و قیمت مواد و ملزومات ورودی (انرژی، مواد خام و نیروی کار) هم روی عرضـه تأثیر خواهد گذاشت، چراکه در افزایش بهای تمام شده کالای فروش رفته تأثیر دارند.
عرضه و تقاضا در اقتصاد
در قانون تقاضا در صورتی که سایر عوامل برابر باشد، هر چه قیمت یک کالا بالاتر باشد، افراد کمتری متقاضی آن کالا خواهند بود. مقدار کالایی که خریداران با قیمت بالاتر میخرند کمتر است. در نتیجه، مردم بهطور طبیعی از خرید محصول چشمپوشی میکنند.
همین کاهش خرید با توجه به ثابت بودن میزان عرضه بعد از مدتی باعث فزونی پیدا کردن عرضه نسبت به تقاضا می شود و در نتیجه باعث کاهش پیدا کردن قیمت کالای مورد نظر می شود.
منحنی رابطهی تقاضا ارتباط معکوس میان قیمت و مقدار تقاضا را نشان میدهد. هر چه قیمت یک کالا بالاتر باشد، مقدار تقاضای آن پایین میآید و هرچه قیمت پایینتر باشد، مقدار تقاضای کالا بیشتر میشود .
قانون عرضه نشانمی دهد هرچه قیمت بالاتر برود، مقدار عرضه نیز بیشتر میشود. تولیدکنندگان در قیمتهای بالاتر عرضه را بیشتر میکنند، زیرا فروش تعداد زیاد محصول در قیمتی بالاتر، درآمد آن ها را نیز بیشتر میکند.
نقطه تعادل در نمودار عرضه و تقاضا
هر نقطه روی منحنی عرضه منعکسکنندهی ارتباط میان مقدار عرضه و قیمت است. هر چه قیمت بالا رود مقدار عرضه افزایش می یابد. عاملى که هماهنگى و تعادل در عرضه(فروش) و تقاضا(خرید) ایجاد مى کند، قیمت کالاست. براى بررسى این مسئله، تلفیق دونمودار را بررسی می کنیم.
در نقطه ی تعادلی، بین عرضه و تقاضا برابرى ایجاد شده است؛ چراکه مصرف کنندگان در این سطح قیمت، مقدار کالایی را خریداری کرده اند که تولیدکنندگان آن مقدارکالا را تولید و عرضه کرده اند؛ به عبارت دیگر، نه تولیدکنندگان براى فروش کالاهاى خود مشکل دارند و نه خریداران به خاطر کمبود کالا، از خرید صرف نظر کرده اند. درنقاط دیگر قیمت، بین عرضه و تقاضا تعادل وجود ندارد . سطحی از قیمت که به ازاى آن مقدار عرضه و تقاضا با هم برابر مى شوند را “قیمت تعادلى ” مى گویند؛ دلیل آن این است که بازار با این قیمت به تعادل مى رسد و در آن کمبود یا مازاد مشاهده نمى شود.
جمع بندی
عرضه و تقاضا از اساسیترین و اصلی ترین مفاهیم اقتصاد و رکن مهم اقتصاد بازار محسوب میشود. تقاضا به مقدار محصول یا خدمتی اطلاق میشود که برای خریداران مطلوب باشد. مقدار تقاضا، مقداری از محصول یا خدمت است که مردم مایل به خریدن آن با قیمتی مشخص هستند؛ رابطهی میان قیمت و مقدار تقاضا به رابطهی تقاضا معروف است. عرضه نشاندهندهی مقدار آوردهی بازار است. مقدار عرضه به مقدار محصول یا خدمتی گفته میشود که تولیدکننده مایل به تأمین آن با قیمت مشخص است. بنابراین، قیمت بازتابی از عرضه و تقاضاست.
نظریههای پولی
نظریههای پولی از نظریات علم اقتصاد و در ارتباط با تقاضای پول تا کنون ارائه شده است، نظریههای پولی هر کدام مبتنی بر مکاتبی همچون مکتب نئوکلاسیکها، کنزینها و پولیون است که در دوره اول به تحولات اقتصاد پولی پیش از سال ۱۹۲۹ میپردازد. در این دوران، پول به عنوان عنصری مهم در تعیین فعالیتهای اقتصادی محسوب میشد و رشد باثبات عرضه پول، پیششرطی برای رشد اقتصادی بود.
دوره دوم از سال ۱۹۲۹ تا اوایل دهه ۱۹۶۰ را دربرمیگیرد که این دوره با ظهور مکتب کینزی همراه بود و پول و سیاست پولی در سیاستها و ابزارهای دولت برای رسیدن به هدف ثبات اقتصادی، نسبتاً غیرمهم جلوه میکرد. دوره سوم از دهه ۱۹۶۰ تا اوایل دهه ۱۹۷۰ را شامل میشود که ظهور مکتب پولگرایان و تقابل کینزیها و پولگرایان بهعنوان مهمترین تحول پولی در این دوره محسوب میشود.
دوره چهارم از اوایل دهه ۱۹۷۰ تا اواخر دهه ۱۹۸۰ را دربرمیگیرد. تحولات این دوره منعکس کننده انتقادات فزاینده به ایدهها و نظریات کینزی توسط پولگرایان، نظریه انتظارات عقلایی و مکتب چرخههای تجاری حقیقی و اقتصاد سمت عرضه بود. دوره پنجم از اوایل دهه ۱۹۹۰ به بعد را در برمیگیرد که با تحولات وسیعی از دیدگاه نظریات پولی جدید، تجربیات عملی درخصوص سیاستگذاری پولی، پژوهشهای تجربی متنوع و مدلسازی جدید در اقتصاد پولی همراه بوده است.
فهرست مندرجات
۱ - مقدمه
[ویرایش]
پول همان وسیله مبادله قانونی در هر کشور است که برخی علاوه بر نقش وسیله مبادله، معیار سنجش ارزش و معیار ذخیره ارزش را نیز برای آن بر میشمارند.
[۱] میرمعزی، سیدحسین، اقتصاد کلان با رویکرد اسلامی، تهران، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی، ۱۳۸۷، چاپ دوم، ص۲۴۵.
برای پول هم بازاری وجود دارد که درآن عرضه و تقاضای پول صورت میگیرد و به آن بازار پول (Money Market) میگویند.
عرضه پول عبارتند از حجم نقدینگی جامعه که شامل پول و شبه پول است و توسط بانک مرکزی منتشر میشود را عرضه پول (money supply) و مجموع نیازهای پولی اقتصاد یک کشور در هر لحظه از طمان را تقاضای پول (money demand) مینامند. از آنجایی که تقاضای پول به متغیرهای زیادی بستگی پیدا میکند و صرفا تابع نرخ بهره نیست، شناسایی عناصر تقاضای پول ضرورت خواهد یافت.
نظریههای گوناگونی در ارتباط با تقاضای پول تا کنون ارائه شده، نظریههای پولی هر کدام مبتنی بر مکاتبی همچون مکتب نئوکلاسیکها، کنزینها و پولیون است که در ادامه به این نظریات پرداخته میشود.
۲ - نظریه مقداری پول
[ویرایش]
قبل از کینز نظریه رایج در مورد تقاضا و نگهداری پول، نظریه معروف مکتب کمبریج است که به افرادی چون مارشال و پیگو نسبت داده میشود. این نظریه در میان وظایف پول عمدتا بر وظیفه وسیله مبادله بودن پول تاکید دارد و بر اساس آن به عوامل موثر بر تقاضای پول پرداخته است. با توجه به این که در این نظریه پول عمدتا برای نقش و کارکرد وسیله مبادله در نظر گرفته شده است پس تقاضا برای پول عمدتا تقاضای مبادلاتی و معاملاتی بوده است.
نظریه پردازان پولی با استفاده از معادله مبادله M• V= P• Y عوامل تعیین کننده سطح قیمت در بلند مدت را بررسی میکنند. در دوران قبل از کینز فرض براین بود که تولید در سطح اشتغال کامل قرار دارد. علاوه بر این اقتصاددانان قبل از کینز معتقد بودند سرعت گردش پول (V) از عوامل مختلفی مانند تراکم جمعیت، ابزارهای فیزیکی نقل و انتقال پول، رفتار و یا عادات مصرفی و مکانیسم پرداخت متاثر میشود و به علت تغییرات بیسار کم این موارد، سرعت گردش پول نیز در طول زمان بسیار کم است. بنابراین فرض میشد که سرعت گردش پول در کوتاه مدت تغییر نمیکند.
باتوجه به این که در مکتب کمبریج اولاً مقدار V ثابت فرض میشود و در ضمن مقدار تولید نیز در اشتغال کامل و ثابت فرض میشود، لذا میتوان نتیجه گرفت: «هر گونه افزایش عرضه پول (M) سبب افزایش سطح قیمتها (P) به همان نسبت میشود.»
این نظریه که از قدیمیترین نظریههای پولی است بیان میکند با افزایش حجم پول اگر حجم کل دفعات معاملات یا تولید ناخالص ملی افزایش پیدا نکند، به ناچار سطح عمومی قیمتها افزایش پیدا خواهد کرد.
۳ - نظریه تقاضای پول کینز
[ویرایش]
کینز بر خلاف اقتصاددانان قبل از خود و بالاخص دیدگاه مکتب کمبریج در مورد تقاضای پول که صرفا بر وسیله مبادله پول تاکید داشتند به تقاضای پول به عنوان نوعی ذخیره ارزش یا ثروت توجه بیشتری کرد و به همین دلیل نیز نوعی دگرگونی در نگرش راجع به تقاضای پول ایجاد کرد. توجه به پول به عنوان نوعی ذخیره ثروت سبب شد تا تقاضای پول علاوه بر درآمد، به صورت تابعی از نرخ بهره مورد توجه قرار گیرد و در نتیجه دلالتهای خاصی نیز برای کارایی سیاستهای پولی و مالی ایجاد کرد. کینز برای نگهداری پول (تقاضای پول) سه انگیزه ذکر کرد:
۱: انگیزه معاملاتی و مبادلاتی (Transaction motive)؛ یعنی پولی که به منظور انجام خریدها و هزینههای معمولی و روزمره نگهداری میشود. این انگیزه با سطح درآمد رابطه مستقیم دارد. هرچه درآمد فرد بیشتر باشد مقدار پول نگهداری شده به این انگیزه نیز بیشتر میشود.
۲: انگیزه احتیاطی (Precautionary motive)؛ یعنی پولی که برای مقابله با مخارج پیشبینی نشده و غیر منتظره نگهداری میشود. این انگیزه نیز با سطح درآمد رابطه مستقیم دارد.
۳: انگیزه سفتهبازی (Speculation motive)؛ یعنی پولی که نگهداری میشود تا در شرایط مناسبتر تبدیل به سایر دارایی ها (مانند اوراق سهام و قرضه، مسکن، طلا، ارز و غیره) شود.
در واقع پول نگهداری شده برای انگیزه سفتهبازی همان پول راکد است که فرد برای نیاز مبادلاتی یا احتیاطی نگهداری نکرده است بلکه صرفا برای پرهیز از زیان سایر داراییها است که عامل نگهداری این بخش از پول شده است. این انگیزه با نرخ بهره رابطه معکوس دارد. کنیز برای توجیه این رابطه معکوس از نرخ بهره بحرانی استفاده نمود. نتیجه این که نگهداری پول (تقاضای پول) از منظر کنیز به دو عامل بستگی دارد: «سطح درآمد و نرخ بهره.»
۴ - نظریه تقاضای سفتهبازی توبین
[ویرایش]
در سال ۱۹۵۸ توبین نظریهای بهتر و با پشتوانه نظری مناسبتر برای رابطه معکوس بین تقاضای سفتهبازی پول و نرخ بهره ارائه دادهاند. نظریه توبین از دو جهت نسبت به نظریه کینز ترجیح دارد؛ یکی این که توبین بر خلاف کینز بر این باور بود که فرد نرخ بهره آینده را با یقین نمیداند و بنابراین نرخ بهره آینده، سود و زیان تغییر قیمت اوراق قرضه و بازدهی اوراق قرضه همگی متغیرهای تصادفی هستند. دوم اینکه وی برای چگونگی انتخاب بین نگهداری دو درایی پول و اوراق قرضه از نظریه حداکثرسازی مطلوبیت که پایه خردی دارد، استفاده نمود.
۵ - نظریه تقاضای معاملاتی بامول-توبین
[ویرایش]
در سالهای ۱۹۵۲ و ۱۹۵۶ بامول و توبین طی مقالاتی جداگانه به ارائه کم و بیش مشابهی برای تقاضای معاملاتی پول پرداختند. هدف اصلی طرح این بود که اثرگذاری نرخ بهره روی تقاضای پول را مرود بررسی قرار دهند. از آنجایی که هم در نظریه تقاضای پول کمبریج و هم در نظریه تقاضای پول کینز، تقاضای معاملاتی پول صرفا تابعی از سطح درآمد در نظر گرفته میشد و ارتباط تقاضای پول با نرخ بهره در نظریه کینز تنها ناشی از وجود تقاضای سفتهبازی تلقی میشد. لذا بامول و توبین سعی کردند با ارائه یک مدل بهینهسازی نشان دهند که تقاضای معاملاتی پول، علاوه بر سطح درآمد تابعی از نرخ بهره نیز میباشد.
۶ - نظریه تقاضای پول فریدمن
[ویرایش]
فریدمن در سال ۱۹۵۹ با طرح نظریهای برای تقاضای پول، هم سعی کرد نظریه جامعتری نسبت به نظریات کینز فراهم نماید و هم با بیان کاملتری از دیدگاه تقاضای پول مکتب کمبریج ارائه دهد. نکته اساسی این که فریدمن تفکیک بین تقاضای معاملاتی و سفتهبازی در روش کینزی را غیرضروری دانسته و تفاضای پول را به صورت یکسره مورد بررسی قرار داده است.
نکته دیگر این که در نظریه سفتهبازی کینز فرض میشود فرد بین دو دارایی پول و ارواق قرضه به مقایسه بازدهی و تصمیم برای نگهداری میپردازد اما فریدمن پول را با طیف گستردهای از داراییها مقایسه کرده و آنگاه به تصمیمگیری برای نگهداری پول میپردازد. بالاخره آنکه فریدمن تقاضای پول را تقاضای قدرت خرید پول یا تقاضای حقیقی پول در نظر میگیرد.
فریدمن با ارائه نظریه جامع خود نشان میدهد که تقاضای پول در کوتاه مدت علاوه بر سطح درآمد، تابعی از نرخ بهره، نرخ تورم، تورم انتظاری، نسبت سرمایه به کل ثروت میباشد؛ اما در بلندمدت عمدتا تابعی از سطح درآمد ملی است.
عنصر تعیین کننده رفتار عرضه و تقاضا
آزمون تستی بخش 1 اقتصاد دهم انسانی و معارف | فصل سوم: بازار
تیم مدیریت گاما
آزمون آنلاین بخش 4 (مدیریت کلان اقتصادی) اقتصاد دهم مدرسه شهید مصطفی خمینی…
تیم مدیریت گاما
آزمون آنلاین اقتصاد دهم مدرسه شهید مصطفی خمینی (ره) مرحمت آباد | بخش 3:…
تیم مدیریت گاما
سؤالات طبقهبندی شده درس به درس اقتصاد پایه دهم دبیرستان + پاسخ
سوالات امتحان ترم دوم خرداد 97 اقتصاد دهم دبیرستان ماندگار شرف اردکان
دانش آموزان گاما
مجموعه سؤالات تستی تألیفی و کنکوری بخش 1 اقتصاد پایه دهم | فصل اول: اقتصاد چیست؟
آیسان میر فاتحی
آزمون نوبت دوم اقتصاد دهم دبیرستان شهدای فرهنگیان | خرداد 97
نمونه سوال امتحان نوبت اول اقتصاد پایه دهم رشته ادبیات و علوم انسانی | دی ماه 95
سوال و جواب امتحان ترم اول اقتصاد دهم دبیرستان جام | دی 97
علی افلاکی خسروشاهی
مجموعه سؤالات تستی تألیفی و کنکوری بخش 2 اقتصاد پایه دهم | فصل اول: پول
آیسان میر فاتحی
جزوۀ آموزشی اقتصاد دهم رشته ادبیات و علوم انسانی | بخش 4: مدیریت کلان اقتصادی (…
مریم یابنده جهرمی
جزوۀ آموزشی اقتصاد دهم رشته ادبیات و علوم انسانی | بخش 1: آشنایی با اقتصاد (فصل…
بازخوانی یک اصطلاح اقتصادی
محمود صدری
عامترین تعریفی که اقتصاددانان برای تورم ارائه کردهاند این است: «تورم از نظر علم اقتصاد به معنی افزایش بیرویه و مداوم سطح قیمتها و نابرابری عرضه و تقاضای کل جامعه، فزونی تقاضا بر عرضه، است.
محمود صدری
عامترین تعریفی که اقتصاددانان برای تورم ارائه کردهاند این است: «تورم از نظر علم اقتصاد به معنی افزایش بیرویه و مداوم سطح قیمتها و نابرابری عرضه و تقاضای کل جامعه، فزونی تقاضا بر عرضه، است.
علت اصلی تورم، هماهنگ نبودن افزایش پول در جامعه با افزایش تولید است. به عبارت دیگر، تورم تناسب نداشتن حجم پول در گردش با عرضه خدمات و کالاها است. هر چه میزان تورم بیشتر باشد، قدرت خرید پول کمتر است.» اما با وجود اجماع بر سر این تعریف، درباره علل بنیادی به هم خوردن تناسب عرضه و تقاضا و راه حل این معضل، اتفاق نظر وجود ندارد.
نظریههای اقتصادی در باب تورم و راه بدون رفت از آن را میتوان به سه گروه اصلی یعنی نظریه مارکسی، نظریه بازار- سوسیالیسم و نظریه پولی تقسیم کرد. مبدع نظریه اول، کارل مارکس اقتصاددان و جامعهشناس آلمانی قرن نوزدهم است. نظریه دوم از آن جان مینارد کینز است که البته هرگز خود را سوسیالیست نمیدانست اما عنصر تعیین کننده رفتار عرضه و تقاضا نگاهش به نقش دولت در اقتصاد، عملا او را به سوسیالیستها نزدیک میکرد. نظریه سوم نیز متعلق به طرفداران نظریه پولی یا پیروان میلتون فریدمن است. این تقسیمبندی، قطعی و متعین نیست و از منظرهای مختلف میتوان تقسیمبندیهای دیگری انجام داد. اما از آنجا که گرایش کلی این نوشته به معرفتشناسی علم اقتصاد استوار است، سهنگاه کلی به ماهیت رفتار اقتصادی مبنای تقسیمبندی قرار گرفته است. در برخی دیگر از تقسیمبندیها، نگاه مارکسی محل اعراب ندارد و تورم از نگاه کینز و فریدمن بررسی میشود. برخی نیز به این تقسیمبندی، مکتب اتریش و اقتصاددانانی مانند میزس و هایک را اضافه میکنند.
۱ - نگاه مارکسی به تورم: نگاه مارکس به پدیده تورم، تنها در سایه تحلیل او از ارزش کالا یا نظریه ارزش اضافی قابلفهم است. از نظر مارکس ارزش کالا به میزان «کار اجتماعا لازم» که صرف تولید آن شدهاست بستگی دارد. معنای ساده این عبارت مغلق این است که تولید از تلفیق دو عنصر یعنی نیروی کار و سرمایه (ابزار تولید) حاصل میشود. نقطه عزیمت فرآیند تولید، پول است، حلقه واسط یا میانی، کالایی است که تولید میشود و حلقه نهایی، قیمت تمامشده کالا یا پول جدید است.
وقتی هزینه تولید و دستمزد کارگر (پول اولیه) از قیمت نهایی کالا (پول ثانویه) کسر عنصر تعیین کننده رفتار عرضه و تقاضا شود، رقمی که باقی میماند ارزش اضافی یا محصول کار کارگر است. کالایی که به این ترتیب تولید شده، در بازار تنها با کالایی میتواند مبادله شود که مسیری مشابه طی کرده باشد و کار اجتماعا لازمی که صرف آن شده برابر با کار اجتماعا لازم صرف شده در کالای اول باشد. در چنین مبادلهای ارزشهای برابر با هم عوض میشوند و تورم وجود ندارد. زیرا هر قدر که کار اجتماعا لازم در یک کالا افزایش یابد، کالایی که باید با آن مبادله شود هم ویژگیهایی مشابه کالای اول خواهد داشت.
اما از آنجا که عصر مبادله کالا با کالا به سر آمده است، پول به عنوان کالای واسطه و تعیینکننده ارزشهای برابر وارد عمل میشود و میزانی از پول که نماینده دو ارزش برابر است به کمک مبادلهکنندگان میآید.
از نظر مارکس، این کالای واسطه یا پول در آغاز ارزش واقعی مبتنی بر کار اجتماعا لازم داشت. مثلا یک سکه طلا به عنوان کالا ارزشی واقعی داشت، اما به تدریج این ارزش واقعی، جای خود را به ارزش قراردادی داد که توسط دولتها تعیین میشد. (اقتصاددانان دیگر هم در این زمینه با مارکس همنظرند). از نظر مارکس نقطه آغاز توهم درباره ماهیت پول همینجا است و کاهش قدرت خرید یا تورم، وقتی رخ میدهد که دولت سرمایهدار، برای بالا بردن درجه استثمار کارگران، پول کالایی را به پول قراردادی تبدیل میکند، ارزش آن را مصنوعا کاهش میدهد و کارگران را وادار میکند با کار بیشتر، دستمزد واقعی کمتری بگیرند و قدرت خرید کمتری داشته باشند.
تاکید مارکس بر کارگران، در وهله نخست برآمده از فلسفه سیاسی او است که جامعه را به دو طبقه سرمایهدار و کارگر تقسیم میکند و در وهله بعدی، این واقعیت قرن نوزدهمی است که شمار کارگران از دیگر کارورزان بیشتر بود و مارکس گمان میکرد این روال همیشگی خواهد بود.
بنابراین، طبق نظریه مارکس، تورم نه پدیده و عارضهای اقتصادی بلکه واقعیت ذاتی نظام سرمایهداری است که مدام به کاهش درآمد طبقه کارگر و مسکنت او میافزاید و کار را به جایی میرساند که کارگران به جان آمده، علیه نظام سرمایهداری انقلاب میکنند و آن را بر میاندازند و به همین علت مهار آن ممکن نیست مگر آنکه نظام سوسیالیستی محتوم برپا شود تا پول ماهیت واقعی خود را به عنوان نماینده ارزش واقعی بازیابد و از گزند مداخله دولت سرمایهدار رها شود.
۲ - نگاه کینزی به تورم: جان مینارد کینز اقتصاددان انگلیسی و پیروان او، تورم را نه از منظر انتقادی مشابه مارکس بلکه به عنوان عارضهای به کارکرد دولت و بازار بررسی میکنند. از نظر آنها، تاثیر متقابل پول، نرخ بهره و تولید عنصر تعیینکننده نرخ تورم است و سایر علل تابعی از این علت اصلی هستند. جوهر نظریه اقتصادی مکتب کینز در باب تورم راهحلی که وی برای مقابله با تورم پیشنهاد میکند بر مبنای دخالت مستقیم دولت در اقتصاد پایهگذاری شده بود. به عقیده پارهای از پژوهشگران، نظریه کینز نظام سرمایهداری را از رکود بزرگ سالهای ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۱ میلادی نجات داد.از نظر کینز وقتی افراد به پس اندازکنندگان تبدیل میشوند و حاضر نیستند پول خود را وارد چرخه اقتصادی کنند چرخهای اقتصاد از حرکت میایستند و برای به حرکت درآوردن آنها راهی وجود ندارد مگر تشویق افراد به افزایش هزینهها. از آنجا که در شرایط بیاعتمادی دوران رکود کسی جسارت یا میل هزینه کردن ندارد دولت میبایست پیشقدم هزینه کردن شود.مثل معروف اقتصادی متعلق به همین دوران است که کینز میگفت اگر لازم است به عدهای پول بدهید چاله بکنند و به عدهای دیگر پول بدهید که همان چالهها را پر کنند. زیرا پولی که این کارگران بابت دستمزد میگیرند روانه بازار میشود و تولیدکنندگان میتوانند کالاهای خود را بفروشند. این نظریه کینز با وجود آنکه در زمان خود موفق به نظر میرسد چند سال بعد منتقدانی یافت و حتی برخی مدعی شدند مهار بحران اقتصادی امریکا و اروپا دلایلی غیر از آنچه کینز ادعا میکرد داشته است. در سالهای دهه ۱۹۶۰ میلادی روزگار برای نظریه کینز سختتر شد. زیرا پیروی از این سیاست به ویژه در انگلستان با شکست مواجه شد و به تدریج منتقدان کینز در محافل اقتصادی و نهادهای تصمیمساز کشورهای سرمایه داری نفوذ بیشتری یافتند. یکی از این اقتصاددانان میلتون فریدمن واضع نظریه پولی در اقتصاد بود.
3 - نظریه پولی درباره تورم: میلتون فریدمن اقتصاددان آمریکایی نخستین کسی بود که گفت مالیاتهای بسیار سنگین و افزایش حجم پول که بر اثر اجرای توصیههای کینز حادث شده بود، به شکست خواهد انجامید. در سالهای هفتاد میلادی این پیشبینی به واقعیت پیوست. تورم و بیکاری همانگونه که فریدمن گفته بود کار را به جایی رساند که اقتصاددانهای مکتب کینز دیگر حرفی برای گفتن نداشتند چون آنها عادت کرده بودند به پیروی از تئوریهای کینز هر گاه بیکاری زیاد از حد باشد افزایش حجم پول و هزینههای دولتی را توصیه کنند و هرگاه تورم چیره شود عکس آن سیاست یعنی کاستن از حجم پول و هزینههای دولتی را علاج کار معرفی کنند. فریدمن برعکس، معتقد بود که اشکال اساسی دخالت دولت در اقتصاد است و پیروی از این نوع سیاستها کار را به جایی خواهد رساند که تورم و بیکاری هر دو در آن واحد دامنگیر اقتصاد ملی میشود. این پیشبینی فریدمن در سالهای هفتاد میلادی واقعیت پیدا کرد. او به این مناسبت در سال 1976 برنده جایزه نوبل در اقتصاد شد. یکی از اساسیترین تحقیقات فریدمن درباره ارتباط میان حجم پول و نرخ تورم است. از دید او دلیل اصلی تورم افزایش زیاده از حد حجم پول است. این باور فریدمن درست در نقطه مقابل نظریه کینز است. راهحل پیشنهادی هم عکس راهحل پیشنهادی کینز است. به اعتقاد فریدمن هنگامی که اقتصاد کشوری تورم زده میشود علت اصلی را باید در هزینههای دولت و خلق بیوجه پول یافت و برای مهار آن باید دولت را وادار کرد که از حجم خود و هزینههایی که به اقتصاد تحمیل میکند بکاهد. فریدمن پایهگذار و واضع تئوری «مانوتریسم» (Monetarism) و مشهورترین مروج اقتصاد آزاد به شمار میرود.فریدمن در دهه 50 نقد کینز را آغاز کرد ولی تلاش مداوم و خستگی ناپذیر او علیه تئوریهای اقتصادی جان مینارد کینز و دخالت دولت در اقتصاد، 40 سال بعد در باور سیاستمداران نشست و با روی کارآمدن مارگارت تاچر در انگلستان و رونالد ریگان در آمریکا آنچه به انقلاب اقتصاد بازار معروف شده است آغاز شد و سرانجام به جهانی شدن اقتصاد انجامید.
دیدگاه شما