معامله گری بدون یک برنامه مشخص


مدل‌سازی از غوطه شرقی سوریه در جنوب‌شرقی ایران/ پشت پرده ناآرامی‌های سیستان و بلوچستان چیست؟

این روزها کارت تبریک‌هایی که از خارج از کشور برای زعمای مسجد مکی امضا می‌شود اعتبار بلند مدتی ندارد و البته فرصت برای جبران این خسارت نیز طولانی نیست!

گروه سیاسی _ رجانیوز: این روزها کارت تبریک‌هایی که از خارج از کشور برای زعمای مسجد مکی امضا می‌شود اعتبار بلند مدتی ندارد و البته فرصت برای جبران این خسارت نیز طولانی نیست!

به گزارش رجانیوز، پاییز سال ۱۳۸۷ یکی از اعضای گروهک غیرقانونی شورای فعالان ملی – مذهبی به‌صورت مخفیانه به شهر زاهدان سفرکرده و بدون قرار قبلی وارد مسجد مکی می‌شود. او خودش را فرستاده ویژه معرفی کرده و به دیدار عبدالحمید اسماعیل زهی امام‌جمعه اهل سنت منطقه می‌رود. دقایقی از جلسه نگذشته است که مشاور مولوی می‌گوید که مرام مسجد ورود به مسائل سیاسی نیست و شورای اداره‌کننده اهل سنت در زاهدان نیز تمایل ندارد خودش را درگیر چنین مسائلی کند! طرف مقابل اما سررشته سخن را دست گرفته و با معرفی خود به‌عنوان یک روشن‌فکر دینی می‌گوید که او پیشنهاد جدیدی از همکاری برای اهل سنت دارد.

مولوی عبدالحمید نگاهی نافذ به عضو گروهکی کرده و می‌گوید که او از همکاری با اصلاح‌طلبان خیری ندیده و آن‌ها هر بار به او وعده سر خرمن داده‌اند، عبدالحمید ادامه می‌دهد که جناح چپ در بزنگاه انتخابات به سراغ او آمده و پس از به دست آوردن رأی اهل سنت پی کار خود می‌روند؛ نمونه آن همان انتخابات سال ۱۳۸۴ است که مصطفی معین با خرواری از وعده به سراغ مشاوران مسجد مکی آمده و پس از به دست آوردن مقداری رأی دیگر خبری از او نشده است.

جلسه دچار تلاطم می‌شود؛ درحالی‌که مولوی می‌خواهد این دیدار مشکوک را تمام کرده و از اتاق بیرون برود، عضو گروهکی کیف همراه با خود را بازکرده و با دادن سه جزوه به عبدالحمید رو به او می‌گوید که این بار داستان با قبل فرق می‌کند و اگر مسجد مکی بار دیگر به خط چپ اعتماد کند، پروژه فدرالیته کردن استان پیش رفته و به‌زودی زاهدان تصمیم گیر امور خود خواهد بود!

آن روزها استان سیستان و بلوچستان روزگار خوشی نداشت؛ گروهک تروریستی عبدالمالک ریگی با استخدام اشرار، هفته‌ای چند بار به زاهدان و برخی شهرهای مهم استان حمله تروریستی کرده و مردم را به خاک و خون می‌کشید. اما لیدر مسجد مکی بی‌تفاوت از حوادث به دنبال گرفتن امتیاز بیشتر از احزاب سیاسی در تهران بود؛ در حالی مسجد مکی به ترمینال سیاسی گروه‌های سیاسی از چپ تا برانداز تبدیل‌شده بود که عبدالحمید دادن یک بیانیه علیه گروهک‌های تروریستی را جایز نمی‌دانست، مشاوران مسجد مکی وسط بازی کردن را مدیریت فضای امنیتی در استان می‌خواندند.

جالب آنکه سیاسی بازی در اطراف امام‌جمعه اهل سنت زاهدان تا جایی پیش رفت که مهدی کروبی به دیدار عبدالحمید رفته و به او گوش زد می‌کند که از دفترش در برابر گروه‌های مختلف صیانت کند. کروبی حمایت عبدالحمید از موسوی در انتخابات را نگران‌کننده خوانده بود. در آن زمان به‌دروغ این شایعه به وجود آمده بود که اهل سنت مسجدی برای خواندن نماز در شهرهای مختلف کشور نداشته و اگر مسجد مکی از نامزدی موسوی حمایت کنند او برای آن‌ها مسجد خواهد ساخت! این خبر دروغین توسط تعدادی از اعضای رادیکال دفتر تحکیم وحدت و نیز گروهک نهضت آزادی پخش‌شده بود.

در فتنه سال ۸۸ اگرچه مسجد مکی با زیرکی خاص سیاسی خودش را از غائله سیاسی جدا کرد، اما ضدانقلاب در ارزیابی این محفل را مستعد خوانده و آن را سرمایه اجتماعی در بحران‌های آینده خوانده بودند. تقی رحمانی که سال ۸۷ با شعار سبز کردن مسجد مکی در اغتشاشات مخفیانه به زاهدان سفرکرده بود؛ پس‌ازاین غائله عبدالحمید را فرصت طلایی برای ضدانقلاب دانسته و او را مستعد برای پل ارتباطی در تبادلات اطلاعاتی در منطقه خوانده بود.

وجود کسانی مثل مولوی عبدالحمید و کاک حسن امینی به‌عنوان یک پل خوب ارتباطی، یک فرصت طلایی است که نباید آن را تبدیل به تهدید کنند. این افراد دستشان را بارها برای دوستی به طرف حکومت مرکزی دراز کردند اما بااین‌حال، جواب‌های مناسبی دریافت نکردند. اصلی‌ترین دلیل هم این است که متأسفانه در حکومت ایران، در مرکز، افراد تصمیم گیر گاه بنا به دعواهایی که باهم دارند، توی سر اقلیت‌ها و توی سر نیروهای مخالف خودشان می‌زنند. مولوی و امثال مولوی‌ها حق‌دارند ضمن این‌که می‌توانند قابل انتقاد باشند، نقش منطقه‌ای خودشان را بازی کنند. این نقش منطقه‌ای اتفاقاً چهره ملی خواهد داشت!

تلاش برای استفاده از ظرفیت مسجد مکی به‌عنوان پایگاه ضدانقلاب تا جایی پیش رفت که شیرین عبادی رئیس گروهک غیرقانونی کانون مدافعان حقوق بشر در سال ۱۳۹۳ به عبدالحمید جایزه سال حقوق بشری داد؛ این واقعه درست یک سال پس‌ازآن روی داد که مسجد مکی از نامزد جریان لیبرال در انتخابات حمایت کرده تا مقدمه امضای برجام فراهم شود. این جایزه را نرگس محمدی نائب رئیس گروهک به عبدالحمید اهدا کرده بود.

گروهک مدافعان حقوق بشر تشکیلاتی به‌ظاهر حقوقی بود که از طرف بهاییان حمایت مالی شده و دفاع از تروریست‌های مسلح را در کارنامه خود داشت، یکی از شگردهای این گروهک به‌ظاهر حقوق بشری آن بود که در محافل غربی اشرار مسلح را فعال مدنی یا سیاسی جا زده و علاوه بر رزومه سازی برای آن‌ها هیزم بر آتش تحریم علیه مردم ایران می‌گذاشت.

سال ۱۴۰۰ و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری عبدالحمید با یک چرخش سیاسی خاص از جناح چپ جداشده و اعلام کرد که نامزدی رئیسی حمایت خواهد کرد، این ماجرا باعث شوک سیاسی شدید میان غرب‌گراها شده تا جایی که صادق زیباکلام به مدیر مسجد مکی هشدار داد که از چاله به چاه افتاده است! حتی گروهک شیرین عبادی نیز مولوی را تهدید کرد که جایزه حقوق بشری را از او گرفته و به عبارتی عبدالحمید را بایکوت سیاسی کردند.

این ماجرا باعث شد مشاوران مسجد مکی خیلی سریع به ماجرا واکنش نشان داده و سعی در دلجویی از ضدانقلاب کنند! سفرهای متعدد برخی نزدیکان به عبدالحمید به عربستان سعودی بخشی از پروژه بازسازی روابط سیاسی با جناح لیبرال در داخل ایران بود؛ سطح فشارها به مولوی آنقدر بود که او هیچ‌گاه به‌صورت رسمی و علنی به حمایتش از نامزدی رقیب در انتخابات را تشریح نکرده و به عبارتی موج سنگین روانی مانع از آن شد تا عبدالحمید در مسیر درست ایجاد دار تقریب مذاهب در پرتو انقلاب اسلامی حرکت کند.

جلال جلالی زاده نماینده افراطی اصلاح‌طلبان در مجلس ششم در مصاحبه با رادیو فردا ارگان رسمی سازمان سیا با استفاده از کلیدواژه «روز جبران» از عبدالحمید خواست چرخش سیاسی خود را جبران کرده و دوباره به سمت چپ راهنما بزند. سعید حجاریان تئوریسین اصلاحات نیز تهدید کرد که اگر رقیب نیم‌نگاهی به رأی اهل سنت داشته باشد حرکت‌های مسلحانه به راه خواهد افتاد!

تا وقتی‌که فشار افکار عمومی برای افزایش جایگاه زنان در ساختار مدیریتی کشور، ورود زنان به ورزشگاه‌ها، برگزاری توأم با امنیت کنسرت‌ها، فعالیت آزاد و امن رسانه‌ها و جمعیت‌های سیاسی معامله گری بدون یک برنامه مشخص و صنفی و مدنی و دیگر مقوله‌های مرتبط، موجود و عینی و پرتوان نباشد، حتی دولت روحانی نیز اراده چندانی برای تعقیب و تحقق این مقوله‌ها نخواهد داشت. از این منظر، انتقاد و مطالبه گری مولوی عبدالحمید، یا فعالان حقوق زنان و دیگر کنشگران جامعه مدنی، معنادار و بااهمیت می‌شود و به‌مثابه مو لف‌های مهم برای جان گرفتن نیروهای اجتماعی حامی دموکراتیزاسیون ـ در دوران نرمالیزاسیون و نیز باوجود تهدیدها و مانع‌تراشی‌های اقتدارگرایان ـ مورد ارزیابی قرار می‌گیرد.

چند هفته پس از شرارت تروریست‌ها پس از برگزاری نماز جماعت در مسجد مکی در شهر زاهدان، روز گذشته بازهم برخی شهرهای این استان شاهد ناآرامی‌هایی بود که سر خط آن به اظهارات تحریک آمیز امام‌جمعه اهل سنت شهر می‌رسد.

عبدالحمید در خطبه‌های نماز جمعه چند هفته قبل با بیان برخی ادعاهای غیرواقعی از حادثه تروریستی علاوه بر ریختن آب در آسیاب دشمن باعث بروز برخی اغتشاشات در شهر شده بود. مدیر مسجد مکی بدون نام بردن از شهدای مدافع امنیت در واقعه تروریستی شهر زاهدان در یک سخنرانی به‌شدت طلباکارانه از بار مسئولیت را از روی دوش خود برداشته و برای ضدانقلاب خوراک سیاسی فراهم کرد. اعترافات به‌دست‌آمده از اوباش دستگیرشده در اغتشاشات اخیر نشان می‌دهد که گروهک تروریستی جیش الظلم نقش صحنه‌گردان در حوادث را داشته است؛ اما عبدالحمید بدون نام بردن از این افراد یک شرور شناسنامه‌دار را «شهید» خوانده و زمینه آشوب را فراهم ساخت.

عبدالحمید همچنین روز گذشته نیز در خطبه‌های نماز جمعه مسجد مکی مدعی شد زنان و اهل سنت در کشور در تبعیض هستند. امام جماعت مسجد مکی همچنین در اقدامی عجیب خواستار برگزاری رفراندوم با نظارت بین‌المللی شده است.

رفتار غیرمنطقی و سیاست زده از سوی مدیر مسجد مکی نشان از آن داشت که گویی عبدالحمید از طعم دست‌پخت خود در اغتشاشات نهم مهرماه خوشش آمده و با تهییج مردم سعی دارد عملیات تروریستی در شهر را لاپوشانی کند. در بیانیه گروهک تروریستی جیش العدل آمده است که هدف از ایجاد اغتشاشات نه دفاع از حقوق مردم مظلوم سیستان و بلوچستان که ایجاد یک حکومت خودمختار توسط خلق بلوچ است! خلق بلوچ اسم رمز تجزیه‌طلبی در سال‌های اخیر در جنوب شرق کشور بوده است.

به صحنه آمدن شرورترین تروریست‌های تاریخ با هدایت مسجد مکی به معادلات اغتشاشات محلی چند نکته قابل‌توجه دارد:

۱- عبدالحمید در حالی ادعا می‌کند که از آزادی‌های سیاسی در ایران برخوردار نیست که در نامه‌نویسی به مسئولان کشور ید طولایی داشته و با عنوان «النصیحة لائمة المسلمین» منتشر می‌کند؛ طبیعی است که اگر فردی به دنبال اصلاح یا بیان نکاتی باشد می‌تواند به‌صورت خصوصی نیز آن‌ها را مطرح کرده و جواب درخور توجه بگیرد؛ این دست موارد پشت تریبونی باهدف تهییج مردم ناآگاه چیزی جز یک بازی سیاسی باهدف امتیاز گیری بیشتر نیست؛ عبدالحمید در حالی خودش را متخصص امتیاز گیری سیاسی می‌داند که این روزها در دام ضدانقلاب گرفتارشده است.

۲- عبدالحمید این روزها از روی جزوه‌های دریافتی از ضدانقلاب خوانده و مدافع دموکراسی شده است؛ اما سؤال اساسی آن است که آیا ایشان خود به دموکراسی اعتقاد دارد؟ مگر دموکراسی با مبانی سلفی گری که دیوبندی است و مسلک کلامی نیز از زیرمجموعه آن هست سازگاری دارد!

۳-درحالی‌که عبدالحمید به بهانه رسیدگی به حقوق اهل سنت با برخی مقامات سیاسی در خارج از کشور ارتباط دارد که هیچ‌گاه، محتوای آن جلسات را شفاف‌سازی نکرده‌اند، ازجمله آخرین سفر فرزندش به اقلیم کردستان که دلیل آن هنوز روشن نشده است.

۴- قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، مذهب رسمی کشور را تشیع اثنی‌عشری اعلام کرده و به تأیید بیش از 99 درصد مردم ایران رسیده، اما اکثریت قاطع مردم مسلمان و شیعه ایران هرگز پیروان ادیان الهی مصرح در قانون اساسی و مسلمانان اهل سنت را از خود جدا نمی‌دانند و فرقه‌ای عمل نمی‌کنند و اهل تسنن و خودشان را پیروان یک پیامبر و یک دین و صاحبان مشترک یک قبله و قرآن می‌دانند و حتی مردمان سنی و شیعه به‌ویژه در مناطق کردنشین که پیروان فقه امام شافعی هستند، مضافاً بر انجام معاملات گسترده با همدیگر از طریق ازدواج دختران و پسران سنی و شیعه، نسبت فامیلی و خویشاوندی با همدیگر برقرار می‌کنند که نمونه‌اش در دیگر کشورهای اسلامی کم‌نظیر است و عمده روحانیون شیعه و سنی نیز مؤید و مشوق آن بوده و هستند، هرچند که اقلیت افراطی انگشت‌شماری آتش‌افروز تفرقه و نفرت پراکنی مذهبی و قومی شده‌اند که می‌توان گفت هردو از خارج از کشور الهام می‌گیرند. عبدالحمید این روزها با کدام مسلک در ارتباط است؛ کلام رحمانی الهی که حبل‌المتین است یا فرقه‌های تروریستی که آرزوی سوریه‌ای کردن ایران از مبدأ زاهدان رادارند.

۵- این روزها تأکید شدید و افراطی عبدالحمید و برخی دیگر از علما و روحانیون منتسب به مسجد مکی بر تمایز روزافزون تسنن و تشیع و غیریّت‌سازی‌های قومی و مذهبی که خواستهٔ اصلی فتنه انگیزان دول استعماری و طماع در جهان اسلام است، نمود بیشتر پیداکرده است؛ موضعی که اتخاذ و تداوم آن جای تأسف و تأثر بسیار دارد.

۶- سیاست امتیاز گیری از جانب مشاوران عبدالحمید تا یک سطح خاص کارایی دارد؛ هم مسیرشدن مسجد مکی با پروژه ضد انقلاب راهی سنگلاخی با آینده‌ای تاریک است!

مدیریت محترم مسجد مکی این روزها در اثر القائات ضدانقلاب در خارج از کشور و نیز گزارش‌های جهت‌دار برخی مشاوران خود در امتداد یک مسیر انحرافی قرارگرفته است که بوی خوشی از آن استشمام نمی‌شود! هدف دشمن در روزهای اغتشاش آن بود که با استفاده از توان تکفیری تروریست‌ها شهر زاهدان را به کانون اغتشاش بدل کرده و آن را شبیه به غوطه شرقی در سوریه کند.

سال ۲۰۱۲ غوطه شرقی شهر دمشق بارانداز سرویس‌های اطلاعاتی غربی شده تا کشور سوریه را به فاضلاب تروریسم بدل کند. در آن زمان برخی از همین سران طوایف در سوریه و عراق با دل سپردن به دلارهای غربی فرش قرمز زیر پای داعش انداخته و خود به اولین قربانیان این ماشین خشونت بدل شدند.

این روزها کارت تبریک‌هایی که از خارج از کشور برای زعمای مسجد مکی امضا می‌شود اعتبار بلند مدتی ندارد و البته فرصت جبران این خسارت نیز طولانی نیست! خون شهیدان سلیمانی، شوشتری؛ هاشمی و سایر مدافعان امنیت ضامن امنیت مرزهای ما در برابر دسیسه شیطانی دشمن است.

​گزارش جنجالی نیویورکر درباره اصغر فرهادی

​گزارش جنجالی نیویورکر درباره اصغر فرهادی

گروه فرهنگی: نشریه نیویورکر در یک مقاله بحث‌برانگیز با چندین سینماگر در مورد اتهام «سرقت هنری» اصغر فرهادی مصاحبه‌ای انجام داده است. نشریه نیویورکر روز دوشنبه ۳۱ اکتبر در مقاله‌ای بلندبالا با تیتر «آیا اصغر فرهادی، کارگردان برنده جایزه اسکار ایده‌ها را می‌دزدد؟»، به بررسی اتهامات وارده علیه این فیلم‌ساز از سوی تعدادی سینماگر به همراه پاسخ این فیلم‌ساز پرداخته است.

این مقاله با جمله‌ای از آزاده مسیح‌زاده شروع می‌شود که سال گذشته اتهامات او علیه فرهادی درباره ایده فیلم «قهرمان» تا مدت‌ها محل بحث محافل سینمایی ایران و جهان بود. مسیح‌زاده که ازجمله افرادی است که معتقد است فرهادی از کار او استفاده کرده است، می‌گوید: من تنها از فرهادی می‌خواهم صادق باشد.

کمی عقب‌تر، ماجرای خودسیانی و فرهادی
بخش اول مقاله به‌صورت مفصل به داستان مسیح‌زاده و ایده «قهرمان» می‌پردازد، داستانی که پیش‌تر به صورت مفصل در رسانه‌های فارسی منتشر شده و عملا نکته تازه‌ای ندارد، با این حال بخش‌های دیگر این مقاله دارای نکاتی است که تا به‌امروز کمتر مورد توجه قرار گرفته‌اند.

در بخش دوم این مقاله به آغاز دوره کارگردانی فرهادی می‌پردازد و می‌نویسد: فرهادی در دوره انقلاب هفت‌ساله بود، دو سال بعد از انقلاب، به گفته خود فرهادی با دیدن فیلم «گاو»، دنیای کودکی او تغییر می‌کند. اصغر فرهادی در سال ۱۳۷۳ در ۲۲ سالگی نمایشی به‌نام «ماشین‌نشین‌ها» را برای یک جشنواره دانشجویی کارگردانی می‌کند.

این نمایشنامه توسط علی خودسیانی، یکی از هم‌کلاسی‌های فرهادی نوشته شده بود. خودسیانی درباره این نمایشنامه گفت: «وقتی برای اجرا نام فرهادی را به‌عنوان نویسنده نمایشنامه دیدم، ناراحت شدم. فرهادی، اما آن زمان به خودسیانی گفته بود، اشتباه شده و چنین تاکید کرده بود: لطفا در این باره فعلا حرفی نزن، چون من با پریسا (بخت‌آور) نامزد کرده‌ام، قرار است با هم ازدواج کنیم و به پریسا گفته‌ام این نمایشنامه را خودم نوشته‌ام، اگر پریسا (بخت‌آور) بفهمد در روز‌های اول زندگی‌مان به او دروغ گفته‌ام، ممکن است رابطه‌مان به‌هم بخورد.»
خودسیانی می‌گوید: «چند ماه بعد، فرهادی باردیگر این نمایش را در یکی از تئاتر‌های تهران کارگردانی کرد. در پوستر این نمایش اگرچه نام من به‌عنوان نویسنده معرفی شده بود، اما فرهادی که اصلاحاتی در نمایشنامه انجام داده بود، از خودش به‌عنوان کسی که نمایشنامه را بازنویسی کرده، یاد کرده بود.»

فرهادی البته در مصاحبه با نیویورکر می‌گوید، او هرگز ادعایی در این باره نکرده که نویسنده «ماشین‌نشین‌ها» بوده و گفت، متوجه نمی‌شود چرا این داستان جعلی را خودسیانی تعریف می‌کند. با این حال یکی از دوستان مشترک فرهادی و خودسیانی در آن زمان که شاهد دعوای آن‌ها بوده است، می‌گوید: «چیزی که خودسیانی تعریف کرده است، حقیقت دارد.»

جهانگیریان و رقص غبار
در قسمت سوم این مقاله به اولین فیلم بلند سینمایی فرهادی، یعنی «رقص در غبار» پرداخته شده است. فرهادی که چندین سال برای تلویزیون و رادیو دولتی فیلم‌نامه می‌نوشت، در اوایل ۳۰ سالگی کار روی اولین فیلم‌بلند سینمایی خود را آغاز کرد. عباس جهانگیریان، نویسنده و نمایشنامه‌نویس با بیان اینکه در دیدار با فرهادی در آن سال‌ها، از داستانی که در دست نگارش داشته صحبت کرده بود، آن داستان چنین بود: «جوان عاشقی که به‌عنوان شاگرد مارگیر مشغول به‌کار شده، انگشتش توسط ماری سمی گزیده می‌شود.»

فرهادی و جهانگیریان تصمیم می‌گیرند، روی یک نسخه سینمایی کار کنند که جهانگیریان کار تحقیق را شروع می‌کند. جهانگیریان قبل از شروع نوشتن فیلمنامه منتظر دریافت قرارداد می‌شود، اما دیگر خبری از فرهادی نمی‌شود. او بعد‌ها در سال ۱۳۸۲ به‌عنوان داور در یک جشنواره فیلم ایرانی حضور پیدا می‌کند که اولین فیلم بلند فرهادی با نام «رقص در غبار» در آنجا نمایش داده می‌شود.

جهانگیریان در این باره می‌گوید: «دیدم که این همان داستان من با کمی تغییر و معامله گری بدون یک برنامه مشخص بدون نام من است! او در آن زمان با یک روزنامه مصاحبه کرد و گفت، «مضطرب و مبهوت است». پس از این اتفاق، فرهادی از جهانگیریان عذرخواهی کرد و نامش را به نسخه‌ای از فیلم که از تلویزیون پخش شد، اضافه کرد. (فرهادی گفته بود، داستان را از یکی از همکاران نویسنده‌اش شنیده و منبع اصلی آن را نمی‌دانسته است.) جهانگیریان درباره این اتفاق گفت: به رغم اینکه هرگز پولی برای آن فیلم دریافت نکردم، اما اعتراضی هم ندارم و نخواهم داشت. چون فرهادی بار‌ها نام کشور من را در جشنواره‌های معتبر بین‌المللی بالا برده، برای من منافع‌ملی ارزشمندتر از منافع‌شخصی است.»

فرهادی و مانی حقیقی
بخش چهارم این مقاله به آشنایی فرهادی با مانی حقیقی، بعد از نمایش فیلم «شهر زیبا» پرداخته است. مانی حقیقی از تجربه‌اش بعد از تماشای دومین ساخته فرهادی می‌گوید: «داشتم گریه می‌کردم و می‌لرزیدم، این فیلم یک تجربه متلاشی‌کننده بود. حقیقی که فرهادی را هرگز ندیده بود، او را به جمعی در خانه‌اش دعوت کرد.
پس از رفتن مهمانان، فرهادی ایده‌ای را برای فیلم جدیدش با حقیقی به‌اشتراک گذاشت. ایده فیلم درباره مادری از طبقه متوسط بود که به همسرش مشکوک می‌شود که رابطه نامشروعی دارد. حقیقی در آن دیدار چند پیشنهاد ساختاری ارائه کرد.

او می‌گوید: در ساعت دو نیمه‌شب، اصغر (فرهادی) به من گفت صبر کن، کاغذ داری؟ و شروع به یادداشت ایده‌های من کرد. فرهادی آن‌شب تا صبح‌زود ماند و بعد از رفتن به‌خانه، دوباره همان‌روز پیش من برگشت. ما هشت‌ماه به همین روش کار کردیم تا اینکه فیلمنامه «چهارشنبه سوری» را تمام کردیم.»

«چهارشنبه سوری» در سال ۱۳۸۵ به‌نمایش درآمد و برنده سه‌جایزه از جشنواره جهانی فیلم‌فجر تهران شد. فرهادی، کارگردانی آن فیلم را برعهده داشت و همراه معامله گری بدون یک برنامه مشخص مانی حقیقی، فیلم‌نامه کار را به‌صورت مشترک نوشت.
پس از «چهارشنبه سوری»، فرهادی با ایده جدیدی سراغ حقیقی آمد؛ گروهی از چندین دوست از طبقه متوسط به تعطیلات کنار دریا می‌روند و یکی از آن‌ها که زنی مرموز است، ناپدید می‌شود. حقیقی درباره این ایده می‌گوید: «فرهادی پیشنهاد داد فیلم را با هم بنویسیم و کارگردانی آن را من برعهده بگیرم. اما طرح قصه، برای من چشمگیر نبود. آنچه از سوی اصغر (فرهادی) به من ارائه شد، هسته داستان بود، یک قصه پلیسی و من مدام می‌گفتم، اصغر، این چه چیز جالبی دارد؟ متوجه آن نمی‌شوم.»

مانی حقیقی در ادامه می‌گوید، آن‌ها این ایده را طی دو ماه توسعه دادند و تقریبا هر روز برای گفتگو و نوشتن درباره آن، جلسه داشتند. (فرهادی البته به نیویورکر می‌گوید، به یاد می‌آورد که فقط یک یا دو روز درباره این ایده صحبت کرده بود.) در این فرآیند، ناپدید شدن زن و تلاش‌های دیوانه‌وار همراهان او برای توضیح دادن علت آن، به یک تصویر جذاب از فرهنگی که در آن گفتن حقیقت همیشه گزینه مناسبی نیست، تبدیل شد.

حقیقی در ادامه تاکید می‌کند: «فکر می‌کنم اصغر (فرهادی) متوجه شد که این فیلم واقعا عالی خواهد بود و به‌نوعی پیشنهادش را پس گرفت که برای من اتفاق خوبی بود.» حقیقی درنهایت در این فیلم که نامش «درباره الی» بود، بازی کرد، ولی به‌عنوان نویسنده کار شناخته نشد.

گلشیفته فراهانی و فرهادی
بخش بعدی این مقاله به گلشیفته فراهانی، بازیگر نقش اصلی فیلم «درباره الی» نگاهی داشته است. گلشیفته فراهانی از فرش‌قرمز فیلم «درباره الی» در جشنواره برلین ۲۰۰۹ می‌گوید، این‌که فرهادی و گروه بازیگر‌ها بدون توجه به او، روی فرش‌قرمز راه می‌رفتند. فراهانی آن‌شب را تحقیرآمیز به‌یاد می‌آورد.

او می‌گوید: «شاید فرهادی در اعماق وجودش می‌خواست من را به دلیل ایجاد دردسر (کشف حجاب) تنبیه کند یا شاید هم فرهادی می‌خواست وانمود کند من را مجازات می‌کند، تا به این طریق نشان دهد طبق گفته دولت، فرهادی طرف حق است؛ چون من حجابم را برداشته‌ام و آن دختر بدی بودم که همه به او توهین می‌کردند.»
این بازیگر می‌افزاید: «مضحک و خنده‌دار اینجاست که بازجویان نتوانستند کاری کنند که من احساس گناه کنم. اما فرهادی موفق به انجام این کار شد. او به من این باور را داد که با خروجم از ایران، کار وحشتناکی انجام داده‌ام.» معامله گری بدون یک برنامه مشخص فراهانی در بخشی از این مقاله، فرهادی را به‌عنوان یک وسط‌باز توصیف می‌کند و معتقد است، این مفهوم آنقدر رایج است که یکی از برنامه‌های گفت‌وگوی محبوب شبانه ایرانی به فرهادی، لقب «وسط‌باز هفته» را داده است.

داستان جدایی
در بخش بعدی این مقاله به فیلم «جدایی نادر از سیمین»، اولین فیلم ایرانی برنده جایزه اسکار پرداخته شده است. مصطفی پورمحمدی که در سال ۱۳۸۸ در کارگاه فیلمنامه‌نویسی اصغر فرهادی شرکت کرده بود، درباره این فیلم می‌گوید: «پس از نمایش «جدایی نادر از سیمین» در ایران برخی همکلاسی‌های سابقم با من تماس گرفتند و گفتند به‌نظرشان می‌رسد این فیلم فرهادی، برگرفته از فیلم کوتاهی است که من در کلاس فرهادی ساخته‌ام.»
فیلم پورمحمدی درباره یک کارگر خانگی در یک خانه از طبقه متوسط بود که سعی می‌کرد شغلش را از شوهرش پنهان کند، زیرا می‌دانست این کار به‌نوعی توهین به ناموس است. در پایان، راز او فاش می‌شود. فیلم «جدایی» فرهادی نیز خط داستانی مشابهی دارد.

پورمحمدی در این باره می‌گوید: «من از یک استاد توقع دارم که اگر از دانشجویش ایده خوبی می‌گیرد، از آن دانشجو حمایت و سعی کند به او کمک کند تا به این رشته راه پیدا کند. درحالی‌که این اعتبار به من داده نشد یا حتی به من اطلاعی هم داده نشد که داستان، مشابه کار من در فیلم استفاده شده است.» او می‌گوید: «این‌کار بسیار متناقض بود. با این حال، من هنوز فرهادی و فیلمش را دوست دارم.»فرهادی البته در جواب این گفته پورمحمدی می‌گوید، او ایده کار یک زن طبقه‌فرودست در خانه یک شخص طبقه‌متوسط را در «چهارشنبه سوری» ارائه داده بود و ممکن است طرح فیلم پورمحمدی از آن آمده باشد.

گذشته؛ داستان زندگی حقیقی
بعد از «جدایی»، چندی نمی‌گذرد که فرهادی به مانی حقیقی می‌گوید، در حال نوشتن فیلمی به‌نام «گذشته» است و خلاصه فیلمنامه را به او می‌گوید. حقیقی که از ایده فیلم تعجب کرده بود، می‌گوید داستان «گذشته»، دراماتیزه‌شده اپیزودی از زندگی خودش بوده است، سال‌ها قبل، حقیقی وقتی به انتاریو رفته بود تا طلاق خودش را از زنی که زمان تحصیل در خارج از کشور ملاقات کرده بود، نهایی کند، یک دیدار غیرمنتظره همراه با آشفتگی را تجربه کرده بود. حقیقی در بازگشت به ایران این اتفاق را با فرهادی در میان گذاشته بود: «من ماجرا را با جزئیات ریز برای او تعریف کرده بودم.»

اصغر فرهادی بعد از «جدایی»، به حقیقی گفت او را برای نقش‌اولی این فیلم که در پاریس می‌گذرد در نظر دارد. حقیقی می‌گوید: «عجیب است که یک نفر به داستان زندگی شما گوش کند و برود فیلمنامه‌ای درباره آن بنویسد و به شما بگوید دوست دارید در این فیلم بازی کنید؟ این نوعی راه دوربرگردان برای برقراری ارتباط است، اما برای من توهین‌آمیز نبود.»

حقیقی مدت شش‌ماه در کلاس‌های زبان فرانسه شرکت کرد تا برای این نقش آماده شود، اما فرهادی درنهایت تصمیم گرفت شخص دیگری (علی مصفا) را انتخاب کند. وقتی «گذشته» به نمایش درآمد، فرهادی در مصاحبه با خبرنگاران گفت از زندگی یکی از دوستانش این فیلم را الهام گرفته است، اما از شخص مانی حقیقی نامی نبرد.
حقیقی می‌گوید: «آن لحظه بود که فکر کردم فراموشش کن. این خیلی عجیب است. من اصغر (فرهادی) را درک نمی‌کنم. او مرا گیج می‌کند. او مرا در مورد خیلی چیز‌ها ناراحت و معذب می‌کند.» حقیقی اهمیتی نمی‌دهد که نامش به تیتراژ اضافه شود، اما برایش جالب بود که فرهادی نامی از او نبرد.

مانی حقیقی می‌گوید: «فکر می‌کنم او از خودش تصویری از یک‌مرد منزوی با یک‌پاکت سیگار در یک‌اتاق خالی دارد، مثل یک رمان‌نویس. اما من معتقدم، فیلم یک کار مشترک است. آدم‌ها دور هم جمع می‌شوند، فیلم می‌سازند و همه وارد فعالیت می‌شوند.»حقیقی و فرهادی مدت‌ها از هم بی‌خبر می‌مانند، اما حقیقی می‌گوید: درنهایت اصغر به من زنگ زد و گفت، مانی بیا همدیگر را ببینیم. او می‌گوید، فرهادی با خنده توضیح داد که در اسپانیا مشغول ساخت فیلمی است که اولین فیلمش بدون هیچ شخصیت ایرانی‌ای خواهد بود و تلاش می‌کند تا نحوه چگونگی واکنش غربی‌ها به مسئله خیانت را به‌تصویر بکشد.

مانی حقیقی که نویسندگی و کارگردانی هشت‌فیلم را در کارنامه خود دارد، فرهادی را به خانه‌اش دعوت کرد و به او گفت: «من واقعا نمی‌خواهم دیگر با تو همکاری کنم، چون همیشه بعد از کار احساس بدی دارم و واقعا چیزی از تو نمی‌خواهم.» با این حال، همانطور که فرهادی دغدغه‌های خود را در مورد فیلمنامه توضیح می‌داد، حقیقی علاقمند به شنیدن شد.

مانی حقیقی می‌گوید، گفتم من قرارداد نمی‌خواهم. من پول نمی‌خواهم، فقط از تو می‌خواهم تصدیق کنی این روزی که الان در آن هستیم، رخ داده است؛ بنابراین درحالی‌که با هم شروع به نوشتن فیلمنامه می‌کنیم، جلوی تخته‌سفید از خودمان عکس می‌گیریم و به او گفتم، وقتی فیلم منتشر شد و تو مرا به‌رسمیت نشناختی و فراموش کردی که من کی بودم، من این عکس را به تو نشان خواهم داد. حداقل می‌دانی که در چه لحظه‌ای این اتفاق افتاده است.

عکس را گرفتند. فرهادی مدت چهار ماه تقریبا هر روز برای نوشتن فیلم‌نامه به خانه حقیقی می‌آمد. آن‌ها یک فیلمنامه ۴۲ صفحه‌ای را به پایان رساندند که یادداشت‌های آن‌ها هنوز در جعبه‌ای در اتاق نشیمن مانی حقیقی موجود است. برنامه این بود که فرهادی پیش‌نویس فیلمنامه را برای حقیقی بفرستد تا بتوانند به همکاری‌شان ادامه دهند، اما حقیقی تا پس از نمایش فیلم «همه می‌دانند» در سال ۲۰۱۸ دیگر خبری از اصغر فرهادی به‌دست نیاورد.

اصغر فرهادی در توضیح این ادعا نیز می‌گوید، فیلمنامه براساس طرح اصلاح‌شده‌ای است که او بدون مانی حقیقی روی آن کار کرده است. در این فیلم، خاویر باردم و پنه‌لوپه کروز بازی کرده‌اند. حقیقی یکی از ۱۴ نفر ازجمله همسر و دختر فرهادی بود که در پایان تیتراژ فیلم «همه می‌دانند» از او تشکر شد، اما بیش از آن چیزی نصیب حقیقی نشد.

حقیقی به شوخی می‌گوید، شاید دچار نوعی «سندرم استکهلم» باشد، اما اهمیتی نمی‌دهد. او می‌گوید: «ما قصه را با هم نوشتیم و من می‌توانم آن را ثابت کنم. من تمام مدارک را در خانه دارم. با این حال حرف من این است که مطلقا به هیچ‌وجه نمی‌توانستم این همه شادی در خلق اثر هنری داشته باشم. برای من هرگز حس معامله‌گری وجود نداشت. اینجا مرد شگفت‌انگیز باهوشی وجود دارد که صحبت کردن با او سرگرم‌کننده است و وقتی ما می‌نویسیم، واقعا تجربه زیبایی را از سر می‌گذرانیم.»

علیدوستی و فرهادی
ترانه علیدوستی مسلما برجسته‌ترین بازیگر زن ایرانی است که در چهار فیلم فرهادی ازجمله «فروشنده» در سال ۲۰۱۷ بازی کرده است. او نیز به نیویورکر می‌گوید، وقتی عنوان «همه می‌دانند» را دید، خندید؛ زیرا به‌نظر می‌رسید که عنوان فیلم از ترس خود فرهادی صحبت می‌کند. فیلم‌های فرهادی، شخصیت‌هایی را به‌تصویر می‌کشند که برای محافظت از موقعیت اجتماعی‌شان، دروغ می‌گویند و از اینکه مردم در صورت فاش شدن اسرارشان چه خواهند گفت، وحشت دارند.

ترانه علیدوستی می‌گوید، برای مدت طولانی، ما همیشه به این موضوع می‌خندیدیم، مثلا می‌گفتیم: باشه، «همه‌چیز مال توست، اصغر ادامه بده».او می‌افزاید: «ما در مورد یک نابغه صحبت می‌کنیم، اما او نابغه‌ای است که ایده‌های اطرافیانش را بیرون می‌کشد.» وقتی فهمیدم دانشجویی ادعا کرده فرهادی ایده او را گرفته است، گفتم: «البته، من آن را می‌دانم. من از قبل آن را می‌دانستم.» علیدوستی فرهادی را یک «گس لایتر برتر» می‌خواند. (گس لایتینگ به‌نوعی دستکاری روان‌شناختی گفته می‌شود که در آن یک شخص یا گروه، بذر شک را در فرد یا گروه هدف کاشته و با این‌کار باعث می‌شوند آن‍ها در مورد حافظه، ادراک یا قضاوت خود پرسش کنند.

این‌کار باعث ایجاد تغییراتی، چون ناهماهنگی شناختی یا پایین آوردن عزت‌نفس اهداف شده و قربانی را به‌طور مضاعف به گس لایتر جهت پشتیبانی عاطفی یا اعتباربخشی به او وابسته می‌کند.) علیدوستی می‌گوید: «ما هرگز نمی‌خواستیم رسواگرانی باشیم که حرفه فرهادی را خراب می‌کنند. هرگز این کار را نمی‌کردیم و او این را می‌دانست.» با این حال علیدوستی، مسیح‌زاده را آخرین کسی که فکرش را می‌شد کرد با فرهادی مقابله کند، توصیف می‌کند.

رفتار زشت و زننده همسر شهاب حسینی سوژه کاربران شد | عکس های همسر شهاب حسینی برایش دردسر ساز شد

رفتار زشت و زننده همسر شهاب حسینی سوژه کاربران شد | عکس های همسر شهاب حسینی برایش دردسر ساز شد

شهاب حسینی بازیگر سرشناس و خوشنام کشورمان است که در تاریخ 14 بهمن 1352 متولد شده است. شهاب حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. شهاب حسینی در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ با ایفای نقش در فیلم فروشنده به کارگردانی اصغر فرهادی، توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد.

تصاویری از همسر دوم شهاب حسینی خانم ساناز ارجمند منتشر شده است.

شهاب حسینی

بیوگرافی ساناز ارجمند همسر دوم شهاب حسینی

ساناز ارجمند عکاس و فیلمبردار، اهل شهر مشهد و متولد ۱۳۶۹ می باشد. وی از کارکنان کمپانی سون اسکای است. این شرکت متعلق به شهاب حسینی می باشد. شروع آشنایی این زوج در برنامه هم رفیق بوده و همینطور ساناز ارجمند در این برنامه به عنوان عکاس فعالیت داشته است.

شهاب حسینی

بیوگرافی کامل شهاب حسینی

نام :سیدشهاب الدین

نام خانوادگی :حسینی تنکابنی

تاریخ تولد :1352/11/14

همسر :پریچهر قنبری

فرزندان :محمدامین و امیرعلی

زندگی شخصی شهاب حسینی

سید شهاب الدین حسینی تنکابنی 14 بهمن ماه سال 1352 در تهران متولد شد و اصالتا اهل تنکابن است.

این بازیگر جوان تحصیلاتش را در رشته روانشناسی دانشگاه تهران به معامله گری بدون یک برنامه مشخص دلیل اینکه هوای مهاجرت به کانادا را در سر داشت بعد از دو سال نیمه کاره رها کرد.

شهاب حسینی

پدر و مادر و خانواده شهاب حسینی

شهاب اولین فرزند یک خانواده شش نفره است و یک برادر و دو خواهر دیگر هم دارد.

سیدفخرالدین حسینی پدر شهاب حسینی از دبیران آموزش و پرورش بود که دستی در ترجمه و تالیف کتاب داشت و چندین رمان و کتاب ترجمه شده توسط او منتشر شد. پدر شهاب حسینی بهمن ماه سال 93 درگذشت.

مادر شهاب حسینی یک امدادگر سیار بود و شغل مادرش باعث شد تا چند سالی از کودکی شهاب حسینی در خرم آباد سپری شود.

مهدی تنها برادر شهاب حسینی و دومین فرزند خانواده است که در زمینه موسیقی فعالیت میکند.

بخشی از مصاحبه با پدر شهاب حسینی

من متولد شهریور 1328 هستم. شهاب فرزند اول من است و مهدی فرزند دوم. شهاب که به کار بازیگری مشغول است و مهدی هم علاقه مند موسیقی. غیر از شهاب و مهدی، دو دختر هم دارم. مختصر زندگی من هم به این ترتیب است که وقتی دیپلم گرفتم، برای ادامه تحصیل به دانشکده خلبانی رفتم ولی چون دو تا از برادرانم در معامله گری بدون یک برنامه مشخص آن زمان قبل از انقلاب سیاسی بودند، اخراجم کردند.

بعد از آن رفتم رشته زبان و ادبیات انگلیسی و سرنوشت طوری رقم خورد که دبیر بشوم. 30سال کارمند آموزش پرورش بودم. البته فعالیت های دیگری هم داشتم؛ مثل فعالیت های تجاری.

در کنار این فعالیت هایی که گفتم، شعر هم می گفتم و داستان هم می نوشتم. حتی یادم هست چند فیلمنامه هم نوشتم اما مهم تر از همه، ترجمه هایی بود که در آن زمان انجام دادم. دو سه کار، از آثار ژول ورن را ترجمه کردم؛ مثل «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» و «دور دنیا در هشتاد روز» و بعد از آن به همراه آقای سیفی قمی شروع کردیم به ترجمه کتاب «نگاهی به ایران». این کتاب را مهندس هوشنگ سیحون در خارج از کشور منتشر کرده بود و شرح دیده های او(طراحی ها و کروکی ها) در سفر به روستا های اطراف تهران، شهرستان ها، اماکن تاریخی و. است.

شهاب حسینی

ازدواج شهاب حسینی

شهاب حسینی یکی از سلبریتی هایی است که در سن پایین ازدواج کرد و خانواده تشکیل داد.

این هنرمند کشورمان در سال 1374 درحالی که تنها 22 سال داشت با پریچهر قنبری همسرش آشنا شد و این آشنایی منجر به ازدواج گردید.

ماجرای آشنایی شهاب حسینی و همسرش

شهاب حسینی که قصد مهاجرت به کانادا را داشت و برای این کار حتی حاضر به انصراف از دانشگاه شده بود باید خدمت سربازی را پشت میگذاشت و به همین منظور زمانی که برای خداحافظی با دوستانش در دانشکده هنرهای زیبا به دانشگاه تهران رفته بود برای اولین بار همسرش پریچهر قنبری را دید و این دیدار به آشنایی های بعدی زیر نظر خانواده و ازدواج ختم شد.

ماجرای ازدواج شهاب حسینی از زبان خودش

تا قبل از معامله گری بدون یک برنامه مشخص این که همسرم را ببینم، قصد ازدواج نداشتم تا این که روزگار ما را در برابر هم قرار داد. به او پیشنهاد آشنایی دادم اما همسرم هیچ اعتقادی به اینگونه دوستی ها و آشنایی ها نداشت و گفت:اگر کسی واقعا عاشق است و تمایل قلبی برای رسیدن به دختر مورد علاقه اش دارد، باید در این راه صادقانه گام بردارد و بنابراین موضوع را با خانواده ام در میان گذاشتم و مصمم به ازدواج شدم. دیگر تکه دوم زندگی ام را پیدا کرده بودم. بعد از صحبت های اولیه و رسم و رسومی که در این رهگذر طی می شود، بعد از 4-3 ماه نامزدی، عقد کردیم اما شرایط برگزاری جشن عروسی را نداشتم، از طرفی مایل بودم استقلال در زندگی را با برگزاری جشن توسط خودم آغاز کنم؛ به همین دلیل 3 سال طول کشید تا ما به جشن عروسی برسیم.

من آن زمان سیدشهاب الدین حسینی بودم. فقط همین. خلاصه اینکه ما از صفر و درکنار هم شروع کردیم. البته پدرومادر هردوی ما سعی داشتند که دستمان را بگیرند. اما ما قرار گذاشته بودیم که روی پای خودمان بایستیم و خوشبختانه همین طور هم شد. خلاصه اینکه من سیدشهاب الدین 22ساله و پریچهر قنبری زندگی مشترکمان را با تمام کم و کاستی هایش شروع کردیم و تا امروز باوجود همه سختی ها و فراز و نشیب ها در تمام مدت در کنار هم بودیم.

شهاب حسینی

فرزندان شهاب حسینی

پریچهر قنبری و شهاب حسینی دو پسر به نام های محمدامین و امیرعلی دارند.

محمد امین پسر بزرگ شهاب حسینی است که در سالروز تولد پدرش یعنی 14 بهمن ماه سال 1382 متولد شد.

امیرعلی دومین پسر شهاب حسینی است که شباهت زیادی به پدر دارد و 20 مردادماه سال 1390 به دنیای آمد.

آغاز بازیگری شهاب حسینی

شهاب حسینی حضور در دنیای هنر را با گویندگی رادیو آغاز کرد و بعد از تجربه مجری گری در تلویزیون برای اولین بار سال 79 در یک سریال به ایفای نقش پرداخت.

اولین سریال شهاب حسینی

سریال پس از باران به کارگردانی سعید سلطانی اولین سریالی است که شهاب حسینی در آن به ایفای نقش پرداخت. شهاب حسینی در سریال پس از باران ایفاگر نقش علی بود و با هنرمندانی چون محمود پاک نیت، کتایون ریاحی، مرجان محتشم، ثریا قاسمی، جمیله شیخی و. همبازی بود.

این بازیگر جوان یکسال بعد از بازی در سریال پس از باران در سریال پلیس جوان ایفای نقش کرد و با این نقش به شهرت و محبوبیت بیشتری دست یافت.

شهاب حسینی

اولین فیلم سینمایی شهاب حسینی

فیلم سینمایی رخساره به کارگردانی امیر قویدل در سال 80 اولین تجربه بازیگری شهاب حسینی در سینما بود و شهاب حسینی در این فیلم با میترا حجار، محمدعلی سپانلو، مهسا مهجور و. همبازی بود.

فعالیت های هنری شهاب حسینی غیر از بازیگری

شهاب حسینی را همه مخاطبان دنیای هنر با بازیگری در سینما و تلویزیون می شناسند اما این بازیگر کشورمان در زمینه خوانندگی و اجرا هم فعالیت هایی داشته است که در ادامه به آنها اشاره میکنیم.

خوانندگی شهاب حسینی

شهاب حسینی علاوه بر فعالیت در دنیای بازیگری در زمینه خوانندگی و موسیقی هم فعالیت میکند و او به همراه چندی از دوستانش و همچنین برادرش مهدی گروه موسیقی هفت را تاسیس کردند و تابحال چندین آهنگ توسط آنها منتشر شده است.

قطعه هفت سین با صدای شهاب حسینی، حمید گودرزی، امیر حسین مدرس، امین زندگانی، افشین سالاری، ماهان حیدری، علی آتش افروز، مهدی حسینی و میثم پویان فر به مناسب نوروز 1396 یکی از آثار ساخته شده توسط گروه هفت است.

شهاب حسینی علاوه بر فعالیت در گروه هفت و تک خوانی آهنگ هایی چون پریچهر، آشنای غریب و بدرود، آهنگ شهزاده رویا را هم خوانده است.

شهاب حسینی

مجری گری شهاب حسینی

شهاب حسینی حضور در دنیای هنر را با گویندگی رادیو آغاز کرد و در اولین تجربه حضور در تلویزیون به عنوان مجری مقابل دوربین رفت.

برنامه اکسیژن در سال 77 اولین تجربه مجری گری شهاب حسینی در تلویزیون بود و بعد از آن در برنامه های دیگری چون برپا برپا ، رنگ صبح و سایه روشن باز هم فعالیت خود در دنیای اجرا را ادامه داد.

کارگردانی شهاب حسینی

شهاب حسینی اولین بار در سال 92 کارگردانی را با فیلم ساکن طبقه وسط تجربه کرد و سال 94 فیلم کوتاه بیا با من را در کنار علیرضا نسایی و سینا آذین مقابل دوربین برد.

فیلم مقیمان ناکجا جدیدترین تجربه شهاب حسینی در دنیای کارگردانی است که بر اساس نمایشنامه مهمان سرای دو دنیا اثر اریک امانوئل اشمیت نوشته شد و پریناز ایزدیار و آرمان درویش در کنار شهاب حسینی در این فیلم به ایفای نقش پرداختند.

تهیه کنندگی شهاب حسینی

خورشید نیمه شب فیلمی به معامله گری بدون یک برنامه مشخص کارگردانی شبیر شیرازی بود که شهاب حسینی در تجربه ای متفاوت تهیه کنندگی این فیلم را برعهده گرفت.

فیلم دور برگردان به کارگردانی عارفه عنایتی یکی دیگر از تجربه های شهاب حسینی در دنیای تهیه کنندگی است.

شهاب حسینی

کافه شهاب حسینی

شهاب حسینی از جمله هنرمندانی است که علاوه بر فعالیت های هنری یک کافه در محدوده لواسان دارد و به مانند بسیاری از چهره های دیگری با راه اندازی این کافه منبع درآمد دیگری هم برای خودش دست و پا کرده است.

پریچهر قنبری همسر شهاب حسینی اداره این کافه را برعهده دارد و طراحی و دکوراسیون داخلی این کافه که بیشتر شبیه یک کلبه چوبی میان جنگلی خوش آب و هوا است از بخش های قابل توجهی است که نظر بسیاری از مشتریان این کافه را جلب میکند.

نقش های ماندگار شهاب حسینی

شهاب حسینی در طول سالها فعالیت هنری خالق نقش های ماندگار زیادی بوده است که در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنیم.

شهاب حسینی در شوق پرواز

سریال شوق پرواز به کارگردانی یدالله صمدی یکی از ماندگارترین سریال های تلویزیونی است که شهاب حسینی در این سریال ایفاگر نقش خلبان شهید عباس بابایی بود.

بازی در نقش شهید بابایی یکی از درخشان ترین آثار کارنامه هنری شهاب حسینی است که سال 88 ساخته شد و با بازتاب های مثبت زیادی همراه بود.

شهاب حسینی در سریال شهرزاد

سریال شهرزاد به کارگردانی حسن فتحی در سه فصل ساخته شد و شهاب حسینی در این سریال ایفاگر نقش قباد دیوانسالار بود.

بازی در کنار ترانه علیدوستی، علی نصیریان ، پریناز ایزدیار و چهره های شناخته شده دیگر و بازی درخشان شهاب حسینی این نقش را به یکی از ماندگارترین آثار کارنامه هنری آقای بازیگر تبدیل کرد.

شهاب حسینی

شهاب حسینی در فیلم حوض نقاشی

فیلم سینمایی حوض نقاشی به کارگردانی مازیار میری یکی دیگر از نقش های درخشان کارنامه هنری شهاب حسینی است که بازی خیره کننده ای را از او در این فیلم شاهد هستیم.

بازی درخشان و متفاوت در نقش رضا در فیلم حوض نقاشی جایزه ویژه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم لیسبون را برای شهاب حسینی به ارمغان آورد و نگار جواهریان هم در این فیلم یکی از بهترین نقش هایش را ایفا کرد.

شهاب حسینی در فروشنده

شهاب حسینی در سومین همکاری با اصغر فرهادی مقابل دوربین فیلم فروشنده رفت و توانست اثر درخشان معامله گری بدون یک برنامه مشخص دیگری خلق کند و برای این فیلم جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره کن را از آن خود کند.

شهاب حسینی در این فیلم در نقش عماد جلوی ایفای نقش کرد و ترانه علیدوستی نقش مقابل او را بازی میکند.

شهاب حسینی در دلشکسته

فیلم سینمایی دلشکسته به کارگردانی علی روئین تن یکی از آثار متفاوت کارنامه هنری شهاب حسینی است که با ظاهر متفاوت در نقش یک جوان مذهبی در این فیلم ایفای نقش کرد و به خوبی از عهده این نقش برآمد.

بازی موفق در نقش امیرعلی سریال دلشکسته جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد از جشنواره مردمی فیلم و عکس چهل چراغ را برای شهاب حسینی به ارمغان آورد.

شهاب حسینی در فیلم درباره الی

فیلم سینمایی درباره الی ساخته اصغر فرهادی نقش متفاوتی از شهاب حسینی را به نمایش گذاشت و این بازیگر جوان با بازی در کاراکتر احمد یکی از آثار ماندگار خود را خلق کرد.

شهاب حسینی برای بازی در فیلم درباره الی تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشن خانه سینما در 1389 را دریافت کرد.

شهاب حسینی

مروری بر چند فیلم و سریال با بازی شهاب حسینی

شهاب حسینی در مجموعه تلویزیونی پلیس معامله گری بدون یک برنامه مشخص جوان ساخته سیروس مقدم نقش اصلی سریال را برعهده داشت و با درخشش در این مجموعه توانست جایگاه خود را محکم سازد.

سال 1384 را شهاب حسینی با بازی در دو فیلم "قتل آنلاین" ساخته مسعود آب پرور و پیشنهاد 50 میلیونی ساخته مهدی صباغ زاده سپری کرد.

ایستگاه بهشت یکی دیگر از فیلم هایی است که شهاب حسینی در آن ایفای نقش کرده است. شهاب حسینی در این فیلم نقش یه نوازنده نابینا را ایفا میکند که عاشق یک پرستار شده و سعی میکند که بیناییش را به دست آورد.

حاصل کار او در سال 1385 بازی در فیلم "بچه های ابدی" به کارگردانی پوران درخشنده بود.

مهمترین نقطه عطف کارنامه هنری وی در این سال بازی در نقش حبیب پارسا در سریال "مدار صفر درجه" به کارگردانی حسن فتحی بود.

سال 1386 سال تقریبا پرباری برای شهاب حسینی بود او در 3 فیلم سینمایی "دل شکسته" ساخته علی روئین تن، "محیا" ساخته اکبر خواجویی نقش آفرینی کرد.

شهاب حسینی در سال 1391 در فیلم "تعبیر خواب" ساخته رضا دادویی نقش آفرینی کرده است.

​گزارش جنجالی نیویورکر درباره اصغر فرهادی

​گزارش جنجالی نیویورکر درباره اصغر فرهادی

گروه فرهنگی: نشریه نیویورکر در یک مقاله بحث‌برانگیز با چندین سینماگر در مورد اتهام «سرقت هنری» اصغر فرهادی مصاحبه‌ای انجام داده است. نشریه نیویورکر روز دوشنبه ۳۱ اکتبر در مقاله‌ای بلندبالا با تیتر «آیا اصغر فرهادی، کارگردان برنده جایزه اسکار ایده‌ها را می‌دزدد؟»، به بررسی اتهامات وارده علیه این فیلم‌ساز از سوی تعدادی سینماگر به همراه پاسخ این فیلم‌ساز پرداخته است.

این مقاله با جمله‌ای از آزاده مسیح‌زاده شروع می‌شود که سال گذشته اتهامات او علیه فرهادی درباره ایده فیلم «قهرمان» تا مدت‌ها محل بحث محافل سینمایی ایران و جهان بود. مسیح‌زاده که ازجمله افرادی است که معتقد است فرهادی از کار او استفاده کرده است، می‌گوید: من تنها از فرهادی می‌خواهم صادق باشد.

کمی عقب‌تر، ماجرای خودسیانی و فرهادی
بخش اول مقاله به‌صورت مفصل به داستان مسیح‌زاده و ایده «قهرمان» می‌پردازد، داستانی که پیش‌تر به صورت مفصل در رسانه‌های فارسی منتشر شده و عملا نکته تازه‌ای ندارد، با این حال بخش‌های دیگر این مقاله دارای نکاتی است که تا به‌امروز کمتر مورد توجه قرار گرفته‌اند.

در بخش دوم این مقاله به آغاز دوره کارگردانی فرهادی می‌پردازد و می‌نویسد: فرهادی در دوره انقلاب هفت‌ساله بود، دو سال بعد از انقلاب، به گفته خود فرهادی با دیدن فیلم «گاو»، دنیای کودکی او تغییر می‌کند. اصغر فرهادی در سال ۱۳۷۳ در ۲۲ سالگی نمایشی به‌نام «ماشین‌نشین‌ها» را برای یک جشنواره دانشجویی کارگردانی می‌کند.

این نمایشنامه توسط علی خودسیانی، یکی از هم‌کلاسی‌های فرهادی نوشته شده بود. خودسیانی درباره این نمایشنامه گفت: «وقتی برای اجرا نام فرهادی را به‌عنوان نویسنده نمایشنامه دیدم، ناراحت شدم. فرهادی، اما آن زمان به خودسیانی گفته بود، اشتباه شده و چنین تاکید کرده بود: لطفا در این باره فعلا حرفی نزن، چون من با پریسا (بخت‌آور) نامزد کرده‌ام، قرار است با هم ازدواج کنیم و به پریسا گفته‌ام این نمایشنامه را خودم نوشته‌ام، اگر پریسا (بخت‌آور) بفهمد در روز‌های اول زندگی‌مان به او دروغ گفته‌ام، ممکن است رابطه‌مان به‌هم بخورد.»
خودسیانی می‌گوید: «چند ماه بعد، فرهادی باردیگر این نمایش را در یکی از تئاتر‌های تهران کارگردانی کرد. در پوستر این نمایش اگرچه نام من به‌عنوان نویسنده معرفی شده بود، اما فرهادی که اصلاحاتی در نمایشنامه انجام داده بود، از خودش به‌عنوان کسی که نمایشنامه را بازنویسی کرده، یاد کرده بود.»

فرهادی البته در مصاحبه با نیویورکر می‌گوید، او هرگز ادعایی در این باره نکرده که نویسنده «ماشین‌نشین‌ها» بوده و گفت، متوجه نمی‌شود چرا این داستان جعلی را خودسیانی تعریف می‌کند. با این حال یکی از دوستان مشترک فرهادی و خودسیانی در آن زمان که شاهد دعوای آن‌ها بوده است، می‌گوید: «چیزی که خودسیانی تعریف کرده است، حقیقت دارد.»

جهانگیریان و رقص غبار
در قسمت سوم این مقاله به اولین فیلم بلند سینمایی فرهادی، یعنی «رقص در غبار» پرداخته شده است. فرهادی که چندین سال برای تلویزیون و رادیو دولتی فیلم‌نامه می‌نوشت، در اوایل ۳۰ سالگی کار روی اولین فیلم‌بلند سینمایی خود را آغاز کرد. عباس جهانگیریان، نویسنده و نمایشنامه‌نویس با بیان اینکه در دیدار با فرهادی در آن سال‌ها، از داستانی که در دست نگارش داشته صحبت کرده بود، آن داستان چنین بود: «جوان عاشقی که به‌عنوان شاگرد مارگیر مشغول به‌کار شده، انگشتش توسط ماری سمی گزیده می‌شود.»

فرهادی و جهانگیریان تصمیم می‌گیرند، روی یک نسخه سینمایی کار کنند که جهانگیریان کار تحقیق را شروع می‌کند. جهانگیریان قبل از شروع نوشتن فیلمنامه منتظر دریافت قرارداد می‌شود، اما دیگر خبری از فرهادی نمی‌شود. او بعد‌ها در سال ۱۳۸۲ به‌عنوان داور در یک جشنواره فیلم ایرانی حضور پیدا می‌کند که اولین فیلم بلند فرهادی با نام «رقص در غبار» در آنجا نمایش داده می‌شود.

جهانگیریان در این باره می‌گوید: «دیدم که این همان داستان من با کمی تغییر و بدون نام من است! او در آن زمان با یک روزنامه مصاحبه کرد و گفت، «مضطرب و مبهوت است». پس از این اتفاق، فرهادی از جهانگیریان عذرخواهی کرد و نامش را به نسخه‌ای از فیلم که از تلویزیون پخش شد، اضافه کرد. (فرهادی گفته بود، داستان را از یکی از همکاران نویسنده‌اش شنیده و منبع اصلی آن را نمی‌دانسته است.) جهانگیریان درباره این اتفاق گفت: به رغم اینکه هرگز پولی برای آن فیلم دریافت نکردم، اما اعتراضی هم ندارم و نخواهم داشت. چون فرهادی بار‌ها نام کشور من را در جشنواره‌های معتبر بین‌المللی بالا برده، برای من منافع‌ملی ارزشمندتر از منافع‌شخصی است.»

فرهادی و مانی حقیقی
بخش چهارم این مقاله به آشنایی فرهادی با مانی حقیقی، بعد از نمایش فیلم «شهر زیبا» پرداخته است. مانی حقیقی از تجربه‌اش بعد از تماشای دومین ساخته فرهادی می‌گوید: «داشتم گریه می‌کردم و می‌لرزیدم، این فیلم یک تجربه متلاشی‌کننده بود. حقیقی که فرهادی را هرگز ندیده بود، او را به جمعی در خانه‌اش دعوت کرد.
پس از رفتن مهمانان، فرهادی ایده‌ای را برای فیلم جدیدش با حقیقی به‌اشتراک گذاشت. ایده فیلم درباره مادری از طبقه متوسط بود که به همسرش مشکوک می‌شود که رابطه نامشروعی دارد. حقیقی در آن دیدار چند پیشنهاد ساختاری ارائه کرد.

او می‌گوید: در ساعت دو نیمه‌شب، اصغر (فرهادی) به من گفت صبر کن، کاغذ داری؟ و شروع به یادداشت ایده‌های من کرد. فرهادی آن‌شب تا صبح‌زود ماند و بعد از رفتن به‌خانه، دوباره همان‌روز پیش من برگشت. ما هشت‌ماه به همین روش کار کردیم تا اینکه فیلمنامه «چهارشنبه سوری» را تمام کردیم.»

«چهارشنبه سوری» در سال ۱۳۸۵ به‌نمایش درآمد و برنده سه‌جایزه از جشنواره جهانی فیلم‌فجر تهران شد. فرهادی، کارگردانی آن فیلم را برعهده داشت و همراه مانی حقیقی، فیلم‌نامه کار را به‌صورت مشترک نوشت.
پس از «چهارشنبه سوری»، فرهادی با ایده جدیدی سراغ حقیقی آمد؛ گروهی از چندین دوست از طبقه متوسط به تعطیلات کنار دریا می‌روند و یکی از آن‌ها که زنی مرموز است، ناپدید می‌شود. حقیقی درباره این ایده می‌گوید: «فرهادی پیشنهاد داد فیلم را با هم بنویسیم و کارگردانی آن را من برعهده بگیرم. اما طرح قصه، برای من چشمگیر نبود. آنچه از سوی اصغر (فرهادی) به من ارائه شد، هسته داستان بود، یک قصه پلیسی و من مدام می‌گفتم، اصغر، این چه چیز جالبی دارد؟ متوجه آن نمی‌شوم.»

مانی حقیقی در ادامه می‌گوید، آن‌ها این ایده را طی دو ماه توسعه دادند و تقریبا هر روز برای گفتگو و نوشتن درباره آن، جلسه داشتند. (فرهادی البته به نیویورکر می‌گوید، به یاد می‌آورد که فقط یک یا دو روز درباره این ایده صحبت کرده بود.) در این فرآیند، ناپدید شدن زن و تلاش‌های دیوانه‌وار همراهان او برای توضیح دادن علت آن، به یک تصویر جذاب از فرهنگی که در آن گفتن حقیقت همیشه گزینه مناسبی نیست، تبدیل شد.

حقیقی در ادامه تاکید می‌کند: «فکر می‌کنم اصغر (فرهادی) متوجه شد که این فیلم واقعا عالی خواهد بود و به‌نوعی پیشنهادش را پس گرفت که برای من اتفاق خوبی بود.» حقیقی درنهایت در این فیلم که نامش «درباره الی» بود، بازی کرد، ولی به‌عنوان نویسنده کار شناخته نشد.

گلشیفته فراهانی و فرهادی
بخش بعدی این مقاله به گلشیفته فراهانی، بازیگر نقش اصلی فیلم «درباره الی» نگاهی داشته است. گلشیفته فراهانی از فرش‌قرمز فیلم «درباره الی» در جشنواره برلین ۲۰۰۹ می‌گوید، این‌که فرهادی و گروه بازیگر‌ها بدون توجه به او، روی فرش‌قرمز راه می‌رفتند. فراهانی آن‌شب را تحقیرآمیز به‌یاد می‌آورد.

او می‌گوید: «شاید فرهادی در اعماق وجودش می‌خواست من را به دلیل ایجاد دردسر (کشف حجاب) تنبیه کند یا شاید هم فرهادی می‌خواست وانمود کند من را مجازات می‌کند، تا به این طریق نشان دهد طبق گفته دولت، فرهادی طرف حق است؛ چون من حجابم را برداشته‌ام و آن دختر بدی بودم که همه به او توهین می‌کردند.»
این بازیگر می‌افزاید: «مضحک و خنده‌دار اینجاست که بازجویان نتوانستند کاری کنند که من احساس گناه کنم. اما فرهادی موفق به انجام این کار شد. او به من این باور را داد که با خروجم از ایران، کار وحشتناکی انجام داده‌ام.» فراهانی در بخشی از این مقاله، فرهادی را به‌عنوان یک وسط‌باز توصیف می‌کند و معتقد است، این مفهوم آنقدر رایج است که یکی از برنامه‌های گفت‌وگوی محبوب شبانه ایرانی به فرهادی، لقب «وسط‌باز هفته» را داده است.

داستان جدایی
در بخش بعدی این مقاله به فیلم «جدایی نادر از سیمین»، اولین فیلم ایرانی برنده جایزه اسکار پرداخته شده است. مصطفی پورمحمدی که در سال ۱۳۸۸ در کارگاه فیلمنامه‌نویسی اصغر فرهادی شرکت کرده بود، درباره این فیلم می‌گوید: «پس از نمایش «جدایی نادر از سیمین» در ایران برخی همکلاسی‌های سابقم با من تماس گرفتند و گفتند به‌نظرشان می‌رسد این فیلم فرهادی، برگرفته از فیلم کوتاهی است که من در کلاس فرهادی ساخته‌ام.»
فیلم پورمحمدی درباره یک کارگر خانگی در یک خانه از طبقه متوسط بود که سعی می‌کرد شغلش را از شوهرش پنهان کند، زیرا می‌دانست این کار به‌نوعی توهین به ناموس است. در پایان، راز او فاش می‌شود. فیلم «جدایی» فرهادی نیز خط داستانی مشابهی دارد.

پورمحمدی در این باره می‌گوید: «من از یک استاد توقع دارم که اگر از دانشجویش ایده خوبی می‌گیرد، از آن دانشجو حمایت و سعی کند به او کمک کند تا به این رشته راه پیدا کند. درحالی‌که این اعتبار به من داده نشد یا حتی به من اطلاعی هم داده نشد که داستان، مشابه کار من در فیلم استفاده شده است.» او می‌گوید: «این‌کار بسیار متناقض بود. با این حال، من هنوز فرهادی و فیلمش را دوست دارم.»فرهادی البته در جواب این گفته پورمحمدی می‌گوید، او ایده کار یک زن طبقه‌فرودست در خانه یک شخص طبقه‌متوسط را در «چهارشنبه سوری» ارائه داده بود و ممکن است طرح فیلم پورمحمدی از آن آمده باشد.

گذشته؛ داستان زندگی حقیقی
بعد از «جدایی»، چندی نمی‌گذرد که فرهادی به مانی حقیقی می‌گوید، در حال نوشتن فیلمی به‌نام «گذشته» است و خلاصه فیلمنامه را به او می‌گوید. حقیقی که از ایده فیلم تعجب کرده بود، می‌گوید داستان «گذشته»، دراماتیزه‌شده اپیزودی از زندگی خودش بوده است، سال‌ها قبل، حقیقی وقتی به انتاریو رفته بود تا طلاق خودش را از زنی که زمان تحصیل در خارج از کشور ملاقات کرده بود، نهایی کند، یک دیدار غیرمنتظره همراه معامله گری بدون یک برنامه مشخص با آشفتگی را تجربه کرده بود. حقیقی در بازگشت به ایران این اتفاق را با فرهادی در میان گذاشته بود: «من ماجرا را با جزئیات ریز برای او تعریف کرده بودم.»

اصغر فرهادی بعد از «جدایی»، به حقیقی گفت او را برای نقش‌اولی این فیلم که در پاریس می‌گذرد در نظر دارد. حقیقی می‌گوید: «عجیب است که یک نفر به داستان زندگی شما گوش کند و برود فیلمنامه‌ای درباره آن بنویسد و به شما بگوید دوست دارید در این فیلم بازی کنید؟ این نوعی راه دوربرگردان برای برقراری ارتباط است، اما برای من توهین‌آمیز نبود.»

حقیقی مدت شش‌ماه در کلاس‌های زبان فرانسه شرکت کرد تا برای این نقش آماده شود، اما فرهادی درنهایت تصمیم گرفت شخص دیگری (علی مصفا) را انتخاب کند. وقتی «گذشته» به نمایش درآمد، فرهادی در مصاحبه با خبرنگاران گفت از زندگی یکی از دوستانش این فیلم را الهام گرفته است، اما از شخص مانی حقیقی نامی نبرد.
حقیقی می‌گوید: «آن لحظه بود که فکر کردم فراموشش کن. این خیلی عجیب است. من اصغر (فرهادی) را درک نمی‌کنم. او مرا گیج می‌کند. او مرا در مورد خیلی چیز‌ها ناراحت و معذب می‌کند.» حقیقی اهمیتی نمی‌دهد که نامش به تیتراژ اضافه شود، اما برایش جالب بود که فرهادی نامی از او نبرد.

مانی حقیقی می‌گوید: «فکر می‌کنم او از خودش تصویری از یک‌مرد منزوی با یک‌پاکت سیگار در یک‌اتاق خالی دارد، مثل یک رمان‌نویس. اما من معتقدم، فیلم یک کار مشترک است. آدم‌ها دور هم جمع می‌شوند، فیلم می‌سازند و همه وارد فعالیت می‌شوند.»حقیقی و فرهادی مدت‌ها از هم بی‌خبر می‌مانند، اما حقیقی می‌گوید: درنهایت اصغر به من زنگ زد و گفت، مانی بیا همدیگر را ببینیم. او می‌گوید، فرهادی با خنده توضیح داد که در اسپانیا مشغول ساخت فیلمی است که اولین فیلمش بدون هیچ شخصیت ایرانی‌ای خواهد بود و تلاش می‌کند تا نحوه چگونگی واکنش غربی‌ها به مسئله خیانت را به‌تصویر بکشد.

مانی حقیقی که نویسندگی و کارگردانی هشت‌فیلم را در کارنامه خود دارد، فرهادی را به خانه‌اش دعوت کرد و به او گفت: «من واقعا نمی‌خواهم دیگر با تو همکاری کنم، چون همیشه بعد از کار احساس بدی دارم و واقعا چیزی از تو نمی‌خواهم.» با این حال، همانطور که فرهادی دغدغه‌های خود را در مورد فیلمنامه توضیح می‌داد، حقیقی علاقمند به شنیدن شد.

مانی حقیقی می‌گوید، گفتم من قرارداد نمی‌خواهم. من پول نمی‌خواهم، فقط از تو می‌خواهم تصدیق کنی این روزی که الان در آن هستیم، رخ داده است؛ بنابراین درحالی‌که با هم شروع به نوشتن فیلمنامه می‌کنیم، جلوی تخته‌سفید از خودمان عکس می‌گیریم و به او گفتم، وقتی فیلم منتشر شد و تو مرا به‌رسمیت نشناختی و فراموش کردی که من کی بودم، من این عکس را به تو نشان خواهم داد. حداقل می‌دانی که در چه لحظه‌ای این اتفاق افتاده است.

عکس را گرفتند. فرهادی مدت چهار ماه تقریبا هر روز برای نوشتن فیلم‌نامه به خانه حقیقی می‌آمد. آن‌ها یک فیلمنامه ۴۲ صفحه‌ای را به پایان رساندند که یادداشت‌های آن‌ها هنوز در جعبه‌ای در اتاق نشیمن مانی حقیقی موجود است. برنامه این بود که فرهادی پیش‌نویس فیلمنامه را برای حقیقی بفرستد تا بتوانند به همکاری‌شان ادامه دهند، اما حقیقی تا پس از نمایش فیلم «همه می‌دانند» در سال ۲۰۱۸ دیگر خبری از اصغر فرهادی به‌دست نیاورد.

اصغر فرهادی در توضیح این ادعا نیز می‌گوید، فیلمنامه براساس طرح اصلاح‌شده‌ای است که او بدون مانی حقیقی روی آن کار کرده است. در این فیلم، خاویر باردم و پنه‌لوپه کروز بازی کرده‌اند. حقیقی یکی از ۱۴ نفر ازجمله همسر و دختر فرهادی بود که در پایان تیتراژ فیلم «همه می‌دانند» از او تشکر شد، اما بیش از آن چیزی نصیب حقیقی نشد.

حقیقی به شوخی می‌گوید، شاید دچار نوعی «سندرم استکهلم» باشد، اما اهمیتی نمی‌دهد. او می‌گوید: «ما قصه را با هم نوشتیم و من می‌توانم آن را ثابت کنم. من تمام مدارک را در خانه دارم. با این حال حرف من این است که مطلقا به هیچ‌وجه نمی‌توانستم این همه شادی در خلق اثر هنری داشته باشم. برای من هرگز حس معامله‌گری وجود نداشت. اینجا مرد شگفت‌انگیز باهوشی وجود دارد که صحبت کردن با او سرگرم‌کننده است و وقتی ما می‌نویسیم، واقعا تجربه زیبایی را از سر می‌گذرانیم.»

علیدوستی و فرهادی
ترانه علیدوستی مسلما برجسته‌ترین بازیگر زن ایرانی است که در چهار فیلم فرهادی ازجمله «فروشنده» در سال ۲۰۱۷ بازی کرده است. او نیز به نیویورکر می‌گوید، وقتی عنوان «همه می‌دانند» را دید، خندید؛ زیرا به‌نظر می‌رسید که عنوان فیلم از ترس خود فرهادی صحبت می‌کند. فیلم‌های فرهادی، شخصیت‌هایی را به‌تصویر می‌کشند که برای محافظت از موقعیت اجتماعی‌شان، دروغ می‌گویند و از اینکه مردم در صورت فاش شدن اسرارشان چه خواهند گفت، وحشت دارند.

ترانه علیدوستی می‌گوید، برای مدت طولانی، ما همیشه به این موضوع می‌خندیدیم، مثلا می‌گفتیم: باشه، «همه‌چیز مال توست، اصغر ادامه بده».او می‌افزاید: «ما در مورد یک نابغه صحبت می‌کنیم، اما او نابغه‌ای است که ایده‌های اطرافیانش را بیرون می‌کشد.» وقتی فهمیدم دانشجویی ادعا کرده فرهادی ایده او را گرفته است، گفتم: «البته، من آن را می‌دانم. من از قبل آن را می‌دانستم.» علیدوستی فرهادی را یک «گس لایتر برتر» می‌خواند. (گس لایتینگ به‌نوعی دستکاری روان‌شناختی گفته می‌شود که در آن یک شخص یا گروه، بذر شک معامله گری بدون یک برنامه مشخص را در فرد یا گروه هدف کاشته و با این‌کار باعث می‌شوند آن‍ها در مورد حافظه، ادراک یا قضاوت خود پرسش کنند.

این‌کار باعث ایجاد تغییراتی، چون ناهماهنگی شناختی یا پایین آوردن عزت‌نفس اهداف شده و قربانی را به‌طور مضاعف به گس لایتر جهت پشتیبانی عاطفی یا اعتباربخشی به او وابسته می‌کند.) علیدوستی می‌گوید: «ما هرگز نمی‌خواستیم رسواگرانی باشیم که حرفه فرهادی را خراب می‌کنند. هرگز این کار را نمی‌کردیم و او این را می‌دانست.» با این حال علیدوستی، مسیح‌زاده را آخرین کسی که فکرش را می‌شد کرد با فرهادی مقابله کند، توصیف می‌کند.



اشتراک گذاری

دیدگاه شما

اولین دیدگاه را شما ارسال نمایید.